گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 21
غیبت صغري و وضعیت علمی و فرهنگی شیعه- 2








جغرافیاي انسانی شیعه در عصر غیبت حسین حسینزاده شانهچی اشاره: در قسمت اول مقاله حاضر، سابقه بحث از غیبت در کلام
معصومین (ع) زمینههاي اجتماعی و سیاسی غیبت امام عصر (ع)، تاریخ غیبت صغري و وضعیت سیاسی جامعه اسلامی در این عصر
مورد بررسی قرار گرفت. در این قسمت، نویسنده جغرافیاي انسانی شیعه و ترکیب جمعیتی مهمترین شهرهاي اسلامی در عصر غیبت
صغري را به اجمال مرور خواهد کرد. در دوران غیبت صغري شیعیان در شهرهاي مختلفی در بلاد اسلامی میزیستند. تراکم
جمعیتی شیعیان در برخی شهرها بهگونهاي بود که قشر غالب جمعیتی را تشکیل میدادند و بهواسطه کثرت جمعیت شیعی و غلبه
این مذهب، آن شهر به عنوان شهري شیعه مذهب و یا داراي گرایشهاي شیعی، شناخته و معروف میشد، مانند شهرهاي قم و
کوفه. در بسیاري از شهرها جمعیت شیعیان به صورت اقلیت وجود داشتند. در گزارشهاي تاریخی پراکندهاي که نقل شده بهوجود
شیعیان در شهرهاي مختلف اشاره شده است. اینجا بهطور مختصر پراکندگی شیعیان در سرزمینهاي اسلامی را در این عصر
بررسی میکنیم. قم: این شهر مهمترین شهر شیعیان و پایگاه تشیع در ایران محسوب میشد. سابقه تشیع در شهر قم، که شهري
اسلامی بود و بهقولی در زمان حجاج بن یوسف ثقفی در سال 83 هجري احداث شده بود، به زمان مهاجرت عدهاي از اشعریان
کوفه به شهر قم میرسد. در اواخر قرن اول هجري، گروهی از خاندان اشعري، که از دیرباز داراي گرایشهاي شیعی بودند، به شهر
قم هجرت کردند و با آمدن آنها اولین بارقههاي تشیع در این شهر درخشید 1. تشیع قم از چنان شهرتی برخوردار بوده که در تمامی
اهل قم همه « آثار جغرافیدانان قرن چهارم و پس از آن، بدان اشاره شده است، بلخی در المسالک و الممالک نوشته است که
آدام مفتز در تمدن » و اهل قم شیعه غالیه هستند 3 « : مقدسی نیز گفته است .» مذهب تشیع دارند و اصل ایشان بیشتر از عرب است 2
اسلامی در قرن چهارم شهر قم را بهعنوان یکی از شهرهاي مهم شیعی ذکر کرده است 4. روابط گسترده شیعیان قم با ائمه (ع)حاکی
از این است که از نیمه قرن سوم هجري این شهر مهمترین مرکز تشیع در فلات ایران بوده است. روایات بسیاري از امام صادق (ع) و
سایر ائمه(ع) در فضیلت قم و اهل آن بیان شده است که مبین همین موضوع است. در روایتی امام صادق(ع) فرموده است: قم
نامه نوشته و براي » آبه « و مردم » قم « سرزمین و ما و سرزمین شیعیان ماست. 5 همچنین نقل شده است که امام عسکري(ع) براي مردم
آنها آرزوي هدایت الهی کردند. 6 در دوران امام عسکري (ع) مکاتبات و مراودات اهل قم با امام بسیار زیاد بود. معمولًا گروههایی
به خدمت امام میرسیدند تا مسائل خود را بپرسند و وجوهات خود را بپردازند. 7 تشیع یکپارچه مردم قم در تمام ممالک شناخته
شده بود و دلیل عمدهاش این بود که هیچ شهري در آن زمان وجود نداشت که مردمش این چنین بهطور کامل شیعه دوازده امامی
باشند و از همینرو بود که این شهر پناهگاه و مأواي علویانی بود که از ظلم و ستم حکام و امراء عباسیان گریزان بودند و به این
شهر پناه میآوردند. نمونه بارز این امر آمدن فاطمه معصومه دختر موسیبن جعفر(ع) و موسی مبرقع فرزند امام جواد (ع) به این
شهر بود که مورد توجه خاص مردم این شهر قرار گرفتند 8. در کتاب تاریخ قم شرح مفصلی از ساداتی که به قم عزیمت کرده و
خاندانهایی به وجود آوردند ذکر شده است. مؤلف کتاب چنین به دست میدهد که گویا سادات، شهر قم را حتی به طبرستان و
صفحه 21 از 54
ري نیز ترجیح میدادند. کوفه: این شهر از دیرباز به داشتن جمعیت شیعی معروف بود، سابقه تشیع شهر کوفه به دوران خلافت امام
علی (ع) میرسد، اگرچه طبق شواهدي گرایشهاي شیعی پیش از آن نیز در این شهر وجود داشت ولی دوران چند ساله اقامت امام
در این شهر این امر را تشدید کرد، بهطوري که در پایان قرن اول هجري کوفه شهري شیعی تلقی میشد که محل تجمع سران شیعه
در عراق و مرکز مخالفت با امویان بود. در زمان امام صادق (ع)تشیع کوفه بسیار حایز اهمیت بود و امام(ع) برآن تأکید داشتند،
دلیل این امر را شاید بتوان رویارویی این شهر با شهر بصره که داراي تمایلات شدید عثمانی بود، دانست. مراودات و مکاتبات
کوفیان با ائمه (ع) گویاي فعالیت و نشاط علمی و اجتماعی جامعه شیعی در این شهر است که انتقال امام جواد(ع) در اواخر عمر به
بغداد و امام هادي و امام عسکري(ع) به عراق در تقویت آن بیتأثیر نبود. در دوران غیبت صغري اکثریت مردم کوفه شیعه مذهب
برتري جمعیتی در کوفه با شیعیان است بهجز در محله کنّاسه که آنها « : جغرافینویس قرن چهارم تأکید میکند که » مقدسی « . بودند
9 بغداد: این شهر نیز از شهرهاي شیعهنشین بود، مجاورت بغداد با کوفه که مرکز اصلی تشیع در عراق بود سبب شده .» سنی مذهبند
بود تا گرایشهاي شیعی در این شهر نیز شایع شود. در قرن سوم و چهارم، بخش عمدهاي از مردم شهر بغداد شیعه بودند، مقدسی
معروفترین محله شیعهنشین بغداد » کرخ « 10 محله .» برتري جمعیتی در شهر بغداد با حنبلیان و شیعیان است « : دراینباره میگوید
بود، عثمان بن سعید عمروي اولین نائب امام(ع)پس از رحلت امام عسکري (ع) به بغداد آمده و در این محله سکنی گزید 11 . سایر
نیز از محلاتی بود که شیعیان در آن اقامت داشتند. یکی از » بابالطاق « نائبان چهارگانه نیز در بغداد سکنی داشتند. محله
خصوصیات شهر بغداد درگیريهاي دائمی میان شیعیان و سنیان این شهر بود که برخی اوقات با زد و خورد همراه بود. 12 دیگر
ایالات مهم شیعهنشین: خراسان از نواحیاي بود که جمعیت بسیاري از شیعیان را درخود جاي داده بود، گرایشهاي شیعی از قدیم
برپا » الرضا لآل محمد « در نواحی خراسان وجود داشت. حضور خراسانیان در قیام ابومسلم خراسانی و نهضت بنیعباس که با نام
شد، خود حاکی از وجود گرایشهاي شدید شیعی در این نواحی است، همچنین در میان اصحاب ائمه (ع) و کسانی که از ایشان
روایت کردهاند بهنام بسیاري از اهل خراسان برمیخوریم. 13 در میان شهرهاي خراسان، مشهد و نیشابور به داشتن جمعیت شیعی
از » فضلبن شاذان « بیشتر ممتاز بودند. چندتن از اصحاب بزرگ ائمه(ع) و مؤلفان برجسته شیعه از این شهر برخاستند. خاندان
معاریف شهر بودند. فضل بن شاذان خود از چهرههاي ممتاز شیعه و از اصحاب امام هادي (ع) بود که کتاب پرارج ایضاح را
نوشت. او همچنین کتابی در باب غیبت امام (ع) داشته است 14 . وجود وکیلان امام (ع) در عصر غیبت نشاندهنده کثرت جمعیت
است 15 . مقدسی نیز » محمدبن شاذان نیشابوري « شیعی و اهمیت آن در این شهر است. از جمله این وکیلان که از وي نامبرده شده
در خراسان که بزرگترین شهر آن » بیهق « در اواخر این عصر اظهار میدارد که در نیشابور برتري جمعیتی با شیعیان است. 16 ولایت
سبزوار بود نیز داراي جمعیتی شیعی بود. نویسنده کتابی ادعا کرده است که مذهب غالب مردمان این شهر تشیع افراطی بوده است و
حتی برخی از دانشمندان اهل سنت در این شهر نیز به شیعهگري متهم شده بودند 17 . در واقع تشیع سبزوار تحتتأثیر نیشابور و
. در خراسان نام برده که اهالی آن شیعه بودند 18 » رقّه « همچنین مهاجرت علویان از طبرستان بود. مقدسی همچنین از شهري به نام
در طی دوران غیبت وکیلان متعددي از ناحیه امام(ع) در خراسان تعیین شدند که این امر گویاي آن است که جمعیت شیعیان در
خراسان تا چه حد توسعه داشته است 19 . در سایر شهرهاي خراسان نیز شیعیان بهطور پراکنده وجود داشتند. در کتب رجالی از
تشیع امامی از » کش « و » سمرقند « عدهاي از علماي شیعه که از این شهرها برآمدند نام برده شده است. در ماوراءالنهر در حوالی
اواخر قرن سوم؛ یعنی آغاز غیبت صغري رواج یافت. عامل اساسی در این امر وجود برخی عالمان بزرگ شیعه در این ناحیه بود.
مؤلف تفسیر عیاشی از برجستهترین عالمان شیعه بود که در سمرقند مجلس درس داشت و خانه » محمدبن مسعود سمرقندي عیاشی «
او مرکزي علمی و آموزشی بود. وي شاگردان بسیاري داشت که مکتب تشیع در این ناحیه را پدید آوردند 20 . از وکیلان امام (ع)
در ماوراءالنهر نامی برده نشده است، شاید امور شیعیان این نواحی نیز توسط وکیلان خراسان رسیدگی میشد. بهنظر میرسد که در
صفحه 22 از 54
عصر غیبت تشیع در ماوراءالنهر رشد و توسعه بیشتري داشته بهطوري که شیخ صدوق که در چند دهه بعد به این نواحی سفر
میکند از دیدار خود با شیعیان آنجا سخن میگوید. دیداري که نهایت آن منجر به تألیف کتاب معروف وي من لایحضره الفقیه
گرچه پناهگاه و مأواي خوارج بود، ولیکن از وجود شیعیان در این منطقه اخباري بهدست رسیده است. » سیستان « گردید. 21 منطقه
یاد » محمدبن بحر رهنی « در میان اصحاب ائمه (ع) مردمانی از سیستان بودند. شیخ طوسی نیز از عالم بزرگ شیعی در سیستان به نام
میکند که بیش از 500 کتاب داشت 22 . همچنین در عصر غیبت وکیلانی از جانب امام براي رسیدگی به امور شیعیان در این ناحیه
شیعیان در گرگان « : نیز شیعیان بسیاري زندگی میکردند. مقدسی تأکید میکند که » طبرستان « و » گرگان « تعیین شده بودند. 23 در
بیتردید این امر بهواسطه امارت علویان در طبرستان بوده است که از سال 250 ». و طبرستان داراي عظمت و شکوهی هستند 24
هجري بر نواحی طبرستان استیلا داشتند. گزارشهاي دیگري حاکی از وجود شیعیان دوازده امامی در گرگان پیش از این زمان
اموالی را از طرف شیعیان گرگان به سامراء بردم، امام عسکري (ع) فرمود آنها را به « : میگوید » جعفربن شریف جرجانی « . است
همچنین از عدهاي ». مبارك بدهم. پس از آن خدمت ایشان عرض کردم: شیعیان شما در گرگان به خدمت شما سلام رسانیدند 25
ابویحیی احمد بن داوود « از راویان اخبار و مؤلفان برجسته گرگانی در این عصر در کتب رجالی نام برده شده است، از جمله
معروف » مروشیین « شیعیان نیمی از ساکنان این شهر را تشکیل میدادند که بهنام » اهواز « که داراي تألیفاتی بود. 26 در » جرجانی
شناخته میشدند. 27 چهرههاي شاخصی از شیعیان و اصحاب ائمه (ع) در اهواز میزیستند » فضلی « بودند در مقابل سنیها که به نام
که از اصحاب امام جواد و امام هادي (ع) بود و بیش از سیکتاب داشت. همچنین نام عدهاي از » علیبن مهزیار اهوازي « از جمله
این امر حاکی از کثرت جمعیت شیعی در ،» محمدبن ابراهیم بن مهزیار « وکیلان امام مهدي (ع) در اهواز ذکر شده است: از جمله
اهواز و اهمیت آن است. 28 در ایالت فارس شیعیان بیشتر در نواحی ساحلی سکونت داشتند، بنا به گزارش مقدسی آنها عادت
داشتند که وقتی نماز عصر را میگزاردند علما در مجلس نشسته و براي مردم صحبت میکردند تا موقع غروب و همینطور پس از
داراي » ري « نماز صبح تا به هنگام ظهر، و در روزهایی که مراسم اجتماعی داشتند در نواحی مختلف گرد میآمدند. 29 شهر
در » مادرائی « گرایشهاي شیعی قوي بود که از آغاز قرن سوم هجري در این شهر نمودار شد و با به امارت رسیدن شخصی به نام
دهههاي میانی این قرن در این شهر، بروز و ظهور آشکاري یافت. وجود راویان و محدثان و عالمان برجستهاي که در عصر غیبت در
این شهر ظهور کردند حاکی از جوّ شیعی این شهر است که نمونه بارز آن را میتوان در محمد بن یعقوب کلینی نویسنده کتاب
الکافی یافت. وجود وکلاي ناحیه مقدسه در این شهر نیز ارتباط نزدیک شیعیان این شهر با امام (ع) را نشان میدهد. یکی از این
وکیلان محمد بن جعفر اسدي (م. 312 ق.) است که به عدالت و وثاقت شناخته شده بود و امام (ع) مردم را بهوي ارجاع
» عبدالعظیم حسنی « میدادند 30 . رویکرد علویان به این شهر نیز خود دلیلی بر غلبه جوّ شیعی بر این شهر است. نمونه مشخص آن
نیز گفته شده است شیعیان بسیاري » آبه « و » کاشان « است که در این شهر سکونت گزید و همانجا درگذشت. درباره شهرهاي
داشتهاند. 31 مقدسی گزارشهایی از وجود شیعیان در نیمه قرن چهارم در نواحی مختلف بهدست میدهد. بنا به گزارش او در شمال
بر مذهب تشیع بودند 33 . شهر » اَمّان « و اکثر مردم » قدس « و » نابلس « و » طبریه « شیعهنشین بوده 32 و در شام مردمان » جبله « عراق شهر
بودند. » اسکندریه « و » صَندَفا « گویا شیعیان در شهر » مصر « نیز با تشکیل دولت حمدانیان در شام به تشیع روي آورد 34 . در » حمص «
از وجود شیعیان در سایر شهرهاي مصر خبري به دست نرسیده است. با این حال درباره وکلاي امام (ع) در مصر گزارشهایی در
نیز » سند « بودند شیعه میداند. 36 تشیع در » قرامطه « را که تحت نفوذ » عمان « و » صعده « ،» هجر « دست است 35 . مقدسی همچنین مردم
به نام خلیفه فاطمی خطبه » مفلتان « کمابیش رواج داشت. داعیان اسماعیلی از سال 270 ق. در این ناحیه فعالیت داشتند. در شهر
خوانده میشد و اذان و اقامه را بهترتیب مذهب تشیع میگفتند 37 . گذشته از این نواحی نام بسیاري از وکیلان امام (ع) در عصر
. غیبت در نواحی مختلفی چون حجاز، قزوین، همدان، آذربایجان و کرمانشاه در منابع ذکر شده است. 38 ادامه دارد پینوشتها: 1
صفحه 23 از 54
2. البلخی، احمدبن سهل، المسالک و الممالک، . ر.ك: جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، انصاریان، قم، 1375 ، ج 1، ص 186
4. متز، آدام، . 3. المقدسی، محمدبن احمد، احسنالتقاسیم، دار صادر، بیروت، 1411 ق، ص 395 . لیدن، بریل، 1935 م، ص 305
5. قمی، عباس، سفینۀالبحار، . تمدن اسلامی در قرن چهارم هجري، ترجمه علیرضا ذکاوتی، امیرکبیر، تهران، 1364 ، ج 1، ص 77
8. ر.ك: جعفریان، رسول، همان، ج 1، ص 198 ، بهنقل از . 7. ر.ك: کمالالدین و تمامالنعمۀ، 476 . 6. همان، ج 1، ص 55 .2 ج 447
12 . ر.ك: جعفریان، رسول، جغرافیاي . 10 . همان. 11 . الطوسی، الغیبۀ، ص 235 . 9. المقدسی، ص 120 . تاریخ قم، ص 98 و 209
13 . ر.ك: الطوسی، محمدبن حسن، الرجال، جامعۀالمدرسین، قم، . تاریخی و انسانی شیعه در جهان، انصاریان، قم، 1368 ، ص 54
14 . الطوسی، محمدبن حسن، اختیار معرفۀ الرجال المعروف برجالالکشی، دانشگاه .386 ،376 ،343 ،218 ،216 ، 1407 ق، ص 200
15 . الطبرسی، اعلام الوري، ص 499 ؛ التفرشی، مصطفیبن حسین، نقدالرجال، مؤسسه آل البیت، 1418 ق، . مشهد، 1348 ، ص 539
19 . ر.ك: . 18 . المقدسی، ص 323 . 17 . جعفریان، رسول، تشیع در ایران، ج 1، ص 261 . 16 . المقدسی، ص 323 . ج 4، ص 228
20 . النجاشی، الرجال، . کمالالدین و تمامالنعمۀ، 504 ؛ رجالکشی ص 542 ؛ تنقیحالمقال، ج 2، ش 6470 ؛ جاسم حسین، ص 135
24 . ر.ك: جاسم . 21 . ر.ك: ابنبابویه، محمدبن علی، من لایحضره الفقیه، مقدمه مؤلف. 23 . الطوسی، فهرست، ص 132 . ص 372
27 . الطوسی، فهرست، ص 33 و . 26 . جعفریان، رسول، همان، ج 1، ص 294 . 25 . المقدسی، احسنالتقاسیم، ص 365 . حسین، ص 78
؛ 29 . ر.ك: الطوسی، فهرست، ص 88 . 28 . المقدسی، احسنالتقاسیم، ص 415 و 417 . 193 ؛ النجاشی، الرجال، ص 454 و 381
.32 . 416- 31 . الطوسی، الغیبۀ، ص 415 . 30 . المقدسی، احسنالتقاسیم، ص 439 . التفرشی، ج 4، ص 95 ؛ الطوسی، الغیبۀ، 211
.35 . 34 . همان، ص 179 . 33 . المقدسی، احسنالتقاسیم، ص 142 . جعفریان، رسول، جغرافیاي تاریخی و انسانی شیعه و جهان، ص 98
؛ 36 . المقدسی، همان، ص 200 و ر.ك: جاسم حسین ص 78 . جعفریان، رسول، همان، ص 27 ، به نقل از خطط مقریزي، ج 4، ص 46
39 . ر.ك: جاسم حسین، ص 78 ؛ الطوسی، الغیبۀ، ص 210 ؛ رجالکشی، . 38 . همان، ص 481 . 37 . همان، ص 96 . الطوسی، الغیبۀ، 43
. ص 67 ؛ نجاشی، ص 243 ؛ شیخ حر عاملی، وسایلالشیعه، ج 2، ص 9
آسیب شناسی آخرالزمان- 1
قسمت اول مهدي نیلی پور قرآن کریم در یکی از آیات شریف خود دوره اي را به نام دوره ارتداد براي جوامع اسلامی پیش بینی
کرده، می فرماید: یا أیّها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأت اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه أذّلۀ علی المومنین اعزّة علی
الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومۀ لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء واللّه واسع علیم. 1 اي کسانی که ایمان آورده
اید، هر که از شما از دینش بازگردد چه باك؛ زودا که خدا مردمی را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند. در برابر مؤمنان
فروتنند و در برابر کافران سرکش؛ در راه خدا جهاد می کنند و از ملامت هیچ ملامتگري نمی هراسند. این فضل خداست که به هر
کس که خواهد ارزانی دارد، و خداوند بخشاینده و داناست. بر اساس این آیه شریفه و با توجه به برداشتی که علامه طباطبایی
(قدس سره) در تفسیر المیزان در جلد پنجم (عربی) در توضیح این آیه شریفه داشته اند و با توجه به روایاتی که از اهل بیت عصمت
و طهارت (ع) رسیده است ما می توانیم پیش گویی هایی براي آینده جوامع اسلامی، از جهت فرهنگی، سیاسی و اقتصادي داشته
باشیم. از جمله پیش گویی ها این است که در دوران پایانی عمر زمان و یا به تعبیر خود روایات آخرالزمان جوامع اسلامی و
مسلمین دچار دو حرکت متعاکس از نظر برخورد با ارزش ها می شوند. بر اساس پیش گویی قرآن دوره ارتدادي براي جوامع
اسلامی و مسلمین ممکن است رخ بدهد و در نقطه مقابل به جاي افرادي که مرتد شده اند انسان هاي دیگري با خصوصیاتی که
آیه شریفه یک یک آنها را ذکر می کند،جایگزین می شوند. از این مطلب بر می آید که جوامع اسلامی و مخصوصاً جوامعی که
از نظر بنیه هاي اعتقادي دچار ضعف هایی هستند یک دوره ارتداد یا برگشت از ارزش هاي دینی را پیش رو خواهند داشت. البته
صفحه 24 از 54
در نقطه مقابل انسان هایی خواهند بود که جایگزین این انسان هاي مرتد می شوند. ارتداد در اینجا به معنی برگشت از اصول
اعتقادي نیست؛ آنچنان که در فقه مصطلح است. بلکه یک اصطلاح قرآنی است که به معنی برگشت از ارزش هاست. وقتی که ما
مراجعه به روایات اسلامی می کنیم می بینیم در آنها هم نشانه هایی بر این موضوع وجود دارد. بر همین اساس، بحثی تنظیم کرده
ایم به نام آسیب شناسی آخرالزمان، یعنی آفت هایی که ممکن است گروه هایی از مردم و یا ارزش ها و مقدسات در دوره آخر
الزمان گرفتار آن بشوند. به عبارتی وقتی که شما خانواده را و برخورد پدر و مادر و فرزندان را در دوره آخر الزمان از دیدگاه
روایات مورد دقت قرار می دهید می بینید که آسیب ها و آفت هایی در خانواده ها و در ارتباط بین افراد و اعضاء خانواده ممکن
است وجود داشته باشد که اگر همه مؤمنین این آفت ها و آسیب ها را به دقت از دیدگاه معصومین (ع) مورد مطالعه قرار بدهند
چند نتیجه براي آنها خواهد داشت . نتیجه اول این است که آنها براي اینکه در دامن این آفت ها و آسیب ها نیفتند براي خودشان
نوعی حراست و حفاظت ایجاد می کنند. نتیجه دیگر اینکه براي آنها زمینه یک نحوه پیش بینی و زمان شناسی فراهم می شود. در
دوره آخرالزمان بر اساس این آیه شریفه یک دوره بازگشت از ارزش ها وجود دارد که شما با مراجعه به روایات تفصیل ، تفسیر و
تبیین این بازگشت را به دقت می بینید. در روایات از یک سو آسیب هایی که در آخرالزمان متوجه مقدسات و ارزش هایی چون
امر به معروف و نهی از منکر، قرآن، اذان، برخورد با علما و ... می شود ذکر شده است. از سوي دیگر آسیب هایی که براي آحاد
مردم جامعه؛ مانند علما، حکام، پدر و مادرها، فرزندان، زنان و مردان پیش می آید یکی یکی به آنها اشاره شده است. از دیدگاه
دیگر می توانیم به این قصه این جور نگاه کنیم که آسیب هایی ممکن است از نظر اقتصادي، سیاسی و اخلاقی و اعتقادي گریبانگیر
مردم شود که علم به این آسیب ها نوعی روشنی در ذهن انسان ایجاد می کند، افقی را باز می کند که باعث می شود انسان
مواظبت هاي جدّي نسبت به خودش داشته باشد و وظیفه خودش را بهتر تشخیص دهد. حضرت استاد مطهري در کتابی که در باره
حضرت مهدي (ع) دارند به همین آیه شریفه اشاره می کند. این آیه شریفه می فرماید: اي کسانی که ایمان آورده اید اگر عده اي
از شما در پایبندي به اصول و ارزش هاي دینی دچار برگشت و ارتجاع و ارتداد شدند خداوند متعال جانشین می کند گروه دیگري
از مؤمنین که آنها در مرحله دینداري و دین باوري بسیار بسیار قوي و خالصانه عمل می کنند. گروهی که جانشین شما هستند با
آنها خداوند متعال را دوست دارند و خداوند متعال هم ایشان را دوست دارند که ؛» یفحبّهم و یحبّونه « این خصوصیات هستند که
یک پیوند عاطفی دو طرفه بین این گروه از مؤمنین و خداوند و از طرف خداوند با این افراد وجود دارد. از خصوصیات دیگري که
که نشان دهنده ارتباط سالم » اذلّۀ علی المؤمنین « اینها دارند این است که در برابر مؤمنین انسان هاي متواضع و فروتنی هستند
أعزّة « : اجتماعی است که بین این گروه مؤمنین وجود دارد. صفت بعدي که خداوند متعال براي این گروه ذکر می کند می فرماید
در برابر بیگانگان فکري و در برابر کسانی که از نظر فکري انسان هاي سالمی نیستند و در حد کفر و نفاق هستند ؛» علی الکافرین
یجاهدون فی « موضع گیري سخت دارند و هیچ نرمشی در برابر آنها نشان نمی دهند. صفت بعدي این گروه جانشین این است که
در مسیر خداوند متعال از خودشان و از مال خودشان مایه می گذارند. اینها روحیه جهادي و یا به عبارتی روحیه بسیجی ؛» سبیل الله
این ؛» و لایخافون لومۀ لائم « دارند و در مسیر خدا از همه موجودي هاي خودشان سعی می کنند که مصرف کنند. و باز صفت دیگر
چنین افرادي که جانشین گروه مرتد هستند کسانی هستند که از سرزنش سرزنش کنندگان و ملامت ها، از هر سویی که باشد ترس
و ابایی ندارند و در برابر جنگ روانی که از طرف دشمن به آنها اعمال می شود مقاومت دارند. بعد نهایتاً خداوند متعال می فرماید
این گروه جانشین با این خصوصیات کسانی هستند که شامل فضل خداوند متعال هستند و بعد ؛» ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء « :
از این آیه استفاده می شود که در آخرالزمان دو گروه مقابل هم قرار می گیرند: عده اي گرفتار فساد .» والله واسع علیم « : می فرماید
و فتنه دوره آخرالزمان و دچار مشکلات می شوند و به عبارتی میکروب هایی که در آخرالزمان وجود دارند در روح آنها نفوذ می
کند و دین آنها را دچار مشکل می کند و در نقطه مقابل دقیقاً در همان زمان گروه دیگري وجود دارند که آنها در برابر این
صفحه 25 از 54
حوادث و این آفات اجتماعی و یا دینی مقاومت و صبوري می کنند، پایمردي از خودشان نشان می دهند و آنها می توانند از زمینه
سازان فرج آقا و مولا امام زمان (ع) باشند. بد نیست این مطلب را خدمتتان عرض کنم به عنوان مژده، مژده اي که شاید براي آنها
که معتقد به حرکت در مسیر امام زمان (ع) هستند، بشارت بسیار زیبایی باشد و نقطه حرکتی باشد براي اینکه هر چه بیشتر ما در
مسیر امام زمان (ع) و ترویج فرهنگ اهل بیت (ع) تلاش بیشتري کنیم . ذیل همین آیه شریفه روایتی است که در چند تفسیر؛ از
جمله در تفسیر المیزان و مجمع البیان هم نقل شده است. در این روایت آمده است که وقتی این آیه نازل می شود سؤال می شود از
پیامبر اکرم (ص) که این گروه جانشین چه کسانی هستند؟ در یک روایت بسیار کوتاه و زیبا که براي همه ایرانیان مؤمن می تواند
این گروه ؛» من هولاء « این مژده خیر و بشارتی باشد آمده است: پیامبر اکرم (ص) دستشان را بر شانه سلمان زدند و فرمودند
جانشینی که کاملًا معتقد و جدي وارد میدان دین می شوند و آن آسیب هاي دوره آخرالزمان کمتر می تواند در آنها نفوذ کند از
ایرانیانی هستند که معتقد و پا برجا هستند و آنها می توانند مروج و مؤید دین در آن مقطعع زمانی باشند. این شاید خودش جاي
بحث مفصل داشته باشد که ما می توانیم این آیات و روایات را در کنار هم بگذاریم و شوق دینداري بیشتر و روح فداکاري بیشتر
در مسیر دین را در جوان هایمان که استعداد دینداري بالاتر و بهتري دارند احیاء کنیم. که این به صورت جداگانه می تواند مورد
بحث قرار بگیرد. فقط به عنوان یک مژده خواستم خدمتتان عرض بکنم که در بعضی از روایات، این گروه جانشین از نسل سلمان
» به سلمان، سلمان فارسی نگویید، سلمان محمدي (ص)بگویید « : فارسی هستند و یا به عبارتی صحیح تر که امام صادق (ع) فرمودند
و اینها از تبار سلمان محمدي (ص) هستند. به هر حال این آیه شریفه خبر می دهد از اینکه در یک قطعه اي از زمان گروهی از امت
اسلامی دچار ارتداد و برگشت از ارزش ها می شوند و در زندگی هر یک از آنها یکی از آفت ها و میکروب هاي خاص از نظر
اقتصادي، سیاسی، اعتقادي و اخلاقی وارد می شود. گروهی در نقطه مقابل آنها با خصلت هایی که در آیه شریفه ذکر شده وارد
می شوند و پرچم دفاع از دین را بر دوش می کشند. دقیقاً وقتی که به روایات رجوع کنیم ما در علائم آخرالزمان می توانیم نشانه
هاي دو گروه را یک یک پیدا کنیم. این گروهی که از اعوان، انصار و یاران حضرت مهدي (ع) هستند چند خصوصیتشان در آیه
شریفه بیان شده است. آنها کسانی هستند که خدا را دوست دارند و خدا هم آنها را دوست دارد. کسانی هستند که در برابر مؤمنین
فروتنند در برابر کافرین سربلند و عزیز زندگی می کنند. کسانی هستند که اهل جهاد هستند و نهایتاً کسانی نیستند که با جنگ
روانی از میدان بیرون بروند. این چند خصوصیتی که در آیه شریفه ذکر می کند. امّا، کسانی که حقیقتاً پیرو اهل بیت (ع) باشند
نشانه هاي دیگري هم دارند که در روایات به شکل تفصیلی توضیح داده شده است. در مورد گروهی هم که دچار ارتداد می شوند
در روایات نشانه هاي زیادي از ایشان می بینیم که می توانیم با مطالعه روایات به خصوصیت اخلاقی و نشانه هاي تفصیلی این گروه
پی ببریم. مراد ما از بحث آسیب شناسی دوره آخرالزمان این است که ما بیاییم آن افرادي را که در آخرالزمان دچار ارتداد از
ارزش ها می شوند به تفصیل طبقه بندي کرده و به خصوصیات آنها پی ببریم. در روایات بر این مطلب تأکید شده که آن آسیب ها
و آفت هایی را که در آخرالزمان وجود دارد بشناسید؛ زیرا اگر آنها را نشناسید ممکن است دامن شما را هم بگیرد. لذا اگر ما چنین
مطالعه تفصیلی داشته باشیم می توانیم جایگاه خودمان را مشخص کنیم که: آیا ما از کسانی هستیم که نشانه هاي ارتداد از ارزش
ها در زندگی آنها آشکار است یا از کسانی هستیم که جانشین این گروه مرتد می توانیم باشیم ؟ بنابراین بحث از مقابله دو گروه
در آخرالزمان، که در روایات به آن اشاره شده، از آن رو بر ما لازم است که ما جایگاه خودمان را و وظیفه خودمان را به شکل
روشن در این اتفاقات و وقایعی که ممکن است به شکلی در جوامع اسلامی اتفاق بیفتد یا در حال اتفاق باشد، بدانیم و بتوانیم
خودمان را در برابر اتفاق هاي ناگوارش مصونیت ببخشیم و ان شاء الله از کسانی باشیم که جزء سربازان و نوکران آقا امام زمان (ع)
قرار دارند. در بررسی آیات و روایات مربوط به آخر الزمان می توان تقسیم بندي ها و طبقه بندي هاي متفاوتی ارایه کرد. یک
تقسیم بندي این است که ما بر اساس گروه ها و افراد مختلفی که در آخرالزمان دچار آسیب و آفت می شوند به بررسی روایات
صفحه 26 از 54
بپردازیم؛ یعنی وضعیت زنان، مردان، جوانان و... را در آخر الزمان به تفکیک مورد بررسی قرار دهیم. تقسیم بندي دیگر این است
که بر اساس آفت ها و آسیب هاي مختلفی که گریبان گیر جوامع اسلامی می شود، یعنی آفت هاي اعتقادي، اقتصادي، اخلاقی و...
به بررسی روایات بپردازیم. ان شاء الله در قسمت بعدي مقاله در مورد ویژگی هاي منفی مردان و زنان آخرالزمان بیشتر سخن
این مقاله متن سخنرانی حجۀ الاسلام و المسلمین مهدي نیلی × : خواهیم گفت. ... ادامه دارد ماهنامه موعود شماره 29 پی نوشت
. پور است که پس از اصلاح و ویرایش تقدیم خواننندگان عزیز موعود می شود. 1. سوره مائده، آیه 54
درآمدي بر شناخت توقیعات
توقیع و چگونگی پیدایش توقیعات آشنا شدیم . دراین » اشاره قسمت دوم در قسمت اول این مقاله با معناي لغوي و اصطلاحی
قسمت پس از آشنایی اجمالی با تعداد توقیعات و شناخت دلایل و قرائنی که بر درستی صدور توقیعات دلالت میکنند، مروري
اجمالی خواهیم داشتبر اولین دسته از توقیعات . شماره توقیعات شماره توقیعات در دو کتاب کمال الدین و تمام النعمۀ، شیخ
صدوق و کتاب الغیبۀ، شیخ طوسی جمعا 92 عدد است . که پس از حذف موارد مشترك 80 توقیع میشود . به این شرح: در کتاب
اختصاص دارد، 49 توقیع و یک دعا نقل شده که برخی کوتاه و «( ذکر توقیعات وارده از امام قائم (ع » کمالالدین در بابی که به
بعضی طولانی است . اما شیخ طوسی در کتاب الغیبۀ در باب مخصوص توقیعات و مواضع دیگر 43 توقیع و خبر نقل میکند، که
بعضی از آنها را از جمله معجزات امام غایب شمرده، و برخی دیگر توقیعاتی است که با شرح موارد صدور آنها ذکر کرده و
متضمن سرگذشتی است جالب توجه، و شماري دیگر دستخط امام زمان (ع) است که به صورت منشور - فرمان سرگشاده عمومی
- صادر شده، و شامل مباحث اصولی مذهب است . از این 43 توقیع 12 عدد منقول از صدوق است که بعضی عینا در کمالالدین
دیده میشود . بنابراین مجموع توقیعات غیرمکرر در دو کتاب ماخذ ما 80 عدد است . ناگفته نماند بناي نویسنده در این نوشتار
استقصا و پیجویی براي جمعآوري همه توقیعاتی که در کتب حدیث و روایت آمده، نبوده است، ( 1) بلکه تکیه بر کهنترین آثار
است و نقل نمونههایی چند در ارتباط با مقصود، و آشنا کردن خوانندگان استبا این بخش از اخبار مذهبی و آثار برجا مانده از
امام زمان (ع) پیش از پرداختن به متن توقیعات اخباري را که حاکی از آشنایی شیعه با خط و توقیع امام خود است میآوریم . خط
آشنا از دلیلهاي استواري که آرامبخش دل حقیقتجویان است و بدرستی صدور توقیعات از طرف امام غایب حجۀبن الحسن (ع)
اطمینان میبخشد آشناییاي است که بعضی از شیعیان و اصحاب ائمه با خط امام زمان خود داشتند و نشانیهاي آن را میدانستند .
مهمتر آنکه مؤمنان پژوهشگر و دقیق خود قبلا از امام نمونه خط خواسته بودند . به این خبر توجه کنید: احمدبن اسحاق که از
صحابه نزدیک امام حسن عسکري (ع) استبه خدمتحضرت میرسد و عرض میکند: نامهاي با دستخط مبارك خود برایم
بنویس که ببینم و خط شما را بشناسم، تا هر وقت نامه شما به من میرسد بدانم تزویري در کار نبوده و از خود شماست . امام حسن
(ع) پذیرفت و ضمن اینکه یادآور شد گاهی خط بواسطه تعویض قلم مختلف میشود دستور داد قلم و دواتی آوردند و نامهاي
نوشت و به وي داد . ( 2) در آغاز نوشته گفتیم اصطلاح توقیع در مورد نامههاي کوتاه امام هادي و عسکري (ع) که در جواب
سؤالات شیعیان مینوشتند نیز به کار رفته، زیرا آنان هم زندگی نسبتا مخفی داشتند و با مکاتبه و وسیله وکیلان با مردم در تماس
بودند، بدین جهت احمدبن اسحاق نمونه خط مطالبه میکند و حضرت به او ارائه میدهد . با این آشنایی قبلی اصحاب خاص است
که احمدبن حسن بن اسحاق قمی تصریح میکند که: چون خلف صالح (ع) زاده شد از آقاي ما حسن بن علی عسکري (ع) به
فرزندي براي ما زاده شد، » ( جدم نوشتهاي رسید که در آن به دستخطی که توقیعات به آن بر جدم وارد میشد نوشته شده بود: ( 3
که باید خبرش نزد تو پوشیده و از همه مردم پنهان ماند . ما آن را اظهار نمیکنیم مگر به نزدیکان به واسطه خویشاوندي و به
دوستان به سبب دوستیشان . اما دوست داشتیم این مژده را به تو اعلام کنیم تا خدا تو را به آن مسرور گرداند، همچنانکه ما را از آن
صفحه 27 از 54
خوشحال کرد، والسلام . ( 4) آنچه نقل شد در مورد توقیعات رسیده از امام یازدهم بود ;اما اخباري که در دو کتاب مرجع ما
درباره خط و نویسنده توقیعات آمده سه خبر در کمالالدین است و تعبیر به گونهاي است که در دو روایت نویسنده را خود امام
معرفی میکند . و در یکی به خط شناخته شده و شش خبر در کتاب الغیبۀ آمده که دو خبر آن خط را از خود امام میداند و چهار
خبر توقیع را به همان خطی میداند که در زمان امام حسن عسکري نوشته میشد و آشنا بود . از نظر اهمیتی که دارد مورد استشهاد
از این اخبار را نقل میکنیم: کمالالدین، باب ذکر التوقیعات: حدیث 2: محمد بن صالح همدانی گفت: به صاحبالزمان (ع) نوشتم
توقیع به » : ... پس امام (ع) جواب نوشت ... (ص 483 ) حدیث 3: محمدبن همام گوید از محمدبن عثمان عمري شنیده که میگفت
آخرین شاهد: خبري است طولانی متضمن پاسخهاي متعدد به سؤالات اسحاق بن «... خطی که میشناختم از جانب امام بیرون آمد
یعقوب که در کتاب الغیبۀ نیز نقل شده و از آن ماخذ نقل خواهیم کرد . اما در کتاب الغیبۀ دو خبر زیرین که در بخش ویژه
توقیعات آمده مانند اخبار قبلی صراحت دارد که توقیعات به خط خود حضرت - که ظاهرا آشنا و شناخته شده بود - صادر میشده
است . 1 - ابن ابی غانم قزوینی و گروهی از شیعیان درباره جانشین امام حسن عسکري با هم مشاجره میکردند . ابن ابیغانم
میگفت امام یازدهم درگذشت و فرزندي برجا نگذاشت . قرار شد که در این باره نامهاي بنویسند و به حضور امام غایب بفرستند،
و از آنچه دربارهاش مشاجره کردند حضرت را بیاگاهانند . به این قرار عمل کردند، پس جواب نوشتهشان به خط امام، که بر او و
از محمد بن عثمان » : 2 - محمد بن یعقوب کلینی از اسحاق بن یعقوب نقل میکند که گفت ( پدرانش درود باد، رسید ... (ص 172
عمري درخواست کردم مکتوبی که در آن مسایل دشوارم را طرح کردهام به حضور امام بفرستد، توقیع به خط مولاي ما - صاحب
سفیران ممدوح در کتاب الغیبۀ آمده و توقیعات را به » 5) اما چهار خبر دیگر که ضمن شرح حال ) . ( الدار - (ع) رسید ... (ص 176
خطی که در زمان امام حسن عسکري (ع) با آن آشنا بودند معرفی میکند و اینک اخبار مورد نظر: 1 - ابونصر هبۀالله بن احمد
کاتب که فرزند دختر ابوجعفر عمري دومین نایب خاص است میگوید: توقیعات صاحبالامر (ع) از طریق عثمان بن سعید و
فرزندش ابوجعفر محمدبن عثمان به شیعیان و اصحاب خاص امام حسن عسکري (ع) به امر و نهی و پاسخ سؤالات میرسید، به
2 - عبدالله بن جعفر حمیري نقل میکند ( همان خطی که توقیعات در زمان حیات امام حسن عسکري (ع) صادر میشد . (ص 216
چون ابوعمروعثمان بن سعید درگذشت، درباره واداشتن و انتصاب ابو جعفر محمد بن عثمان به جاي پدرش، نامهها به همان خطی
3 - هبۀالله بن محمد فرزند دختر امکلثوم از مشایخش خبر داد که شیعه همواره بر عدالت . ( که با ما مکاتبه میشد رسید (ص 220
عثمان بن سعید و محمد بن عثمان پابرجا بود تا اینکه عثمان بن سعید فوت کرد، و فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان او را غسل
داد، و به اداره امور پدر و نیابت امام قیام کرد ... و توقیعات در مدت زندگیاش راجع به امور مهم از دست او به شیعه میرسید، به
4 - ابونصر هبۀالله گوید: از دست محمدبن عثمان . ( خطی که در دوران زندگی پدرش عثمان توقیعات صادر میشد (ص 221
. ( عمري توقیعات به مردم میرسید، به خطی که در زمان حیات امام حسن عسکري (ع) توقیعات براي مردم صادر میشد (ص 223
بنابراین خبرها بعضی توقیعات را خود امام شخصا مرقوم میفرموده، و بعضی دیگر را کاتبی که از زمان حضرت امام حسن عسکري
(ع) چنین ماموریتی داشته است . به هر صورت آنچه مهم است و مورد نظر ماست این است که اصحاب خاص با آشنایی که با خط
و نامه امام پیدا کرده بودند راهی منطقی و روشی یقینآور براي تشخیص درستی یا نادرستی توقیعات رسیده یافته بودند، و تا آثار
صدق و صحت را در آنها مشاهده نمیکردند اخبار را نمیپذیرفتند و تلقی به قبول نمینمودند . بیگمان حجتخدا خود به
موجباتی که ایجاد اطمینان نسبتبه توقیعات بکند توجه داشتهاند، چنانکه مثلا میبینیم در زمان نایب سومشان - ابوالقاسم حسن
نوبختی - زمانی که این شایعه پیدا شد که بعضی توقیعات به وسیله شلمغانی تهیه و صادر میشود، حضرت صریحا آن را تکذیب
کردند، و در توقیعی خطاب به علماي سؤال کننده فرمودند: آنچه را که تردید داشتید، یا آنچه که از دست او به شما رسیده، همه را
به ما برگردانید تا صحتیا بطلان آن را اعلام کنیم . ( 6) تقسیمبندي توقیعات اینک توقیعات برگزیده را برحسب موضوع
صفحه 28 از 54
دستهبندي کرده نقل میکنیم: 1 . رازدانی و خبردادن از امور پنهانی بر طبق چندین خبر که در دو کتاب ماخذ ما آمده، حجتخدا
بر زبان نایبان یا به وسیله توقیعات از رازهاي نهانی و امور پنهانی و آنچه پرسندگان در دل داشتهاند خبر داده و موجبات اعتماد به
نواب و یقین به ارتباطشان با امام را فراهم کرده است . این اخبار اضافه بر روایاتی است که در تایید و توثیق نایبان رسیده، و در واقع
نشانیهاي عینی و دلیلهاي مشهود بر صحت ادعایشان در نیابت و وساطت از امام غایب بوده و سبب اطمینان قلب بیشتر شیعیان
میشدهاست . هر چند این رویدادها شخصی و خصوصی بوده، اما مجموع آنها که به وسیله راویان مطمئن و در کتب معتبر و
مؤلفان محقق نقل شده امروزه براي ما نیز اطمینانآور استبه ویژه که مضمون این اخبار خود نشان دهنده صحت و راستبودنشان
از سه مطلبی که به خاطر داشتم دو تاي » : میباشد و اینک چند نمونه: 1 - حسن بن فضل یمانی - ضمن حدیثی طولانی - گوید
آنها را نوشتم و سومی را به احتمال آنکه ناخوشایند باشد ذکر نکردم . اما جوابی که به من رسید هم درباره دو مطلبی بود که نوشته
مردي از اهل بلخ پنج » : 2 - نصربن صالح نقل کرد که ( بودم و هم راجع به سومین مطلب که در دل نگهداشته و ننوشته بودم . ( 7
. « دینار با نامهاي که اسمش را در آن عوضی نوشته بود فرستاد . پاسخ وصول پول به او رسید با نام اصلیاش و نسبش و دعا براي او
3 - محمدبن ابراهیم بن مهزیار که مال امانتی پدرش به او رسیده بود، بایستی مطابق وصیت آن را به امام زمانش برساند، اما او (8)
پدرم به کاري نادرست وصیت نمیکند . من این » : پس از فوت حضرت عسکري (ع) درباره امام بعدي در شک بود . با خود گفت
مال را به عراق میبرم و خانهاي بر کنار شط کرایه میکنم و به هیچ کس هم خبر نمیدهم . اگر همانطور که در زمان امام حسن
عسکري امر امامتبرایم روشن بود اکنون نیز آشکار گشت مال را به امام تسلیم میکنم و گرنه آن را صدقه میدهم . پس همین
برنامه را اجرا کردم و به عراق رفتم . خانهاي بر کنار شط اجاره نمودم و چند روزي از اقامت من نگذشته بود که ناگاه رسولی با
نامهاي آمد که در آن نوشته بود: اي محمد! فلان مبلغ مال درون فلان چیز است و تمام آنچه با من بود و کسی ممکن نبود از آن
باخبر شود شرح داد . من به رسول اطمینان پیدا کردم و مال را به او تسلیم کردم . سپس چند روزي تنها بودم و غمگین شدم، تا
4 - رسولی که از قم ( اینکه نامهاي برایم رسید بدین مضمون: ما تو را جانشین پدرت کردیم، پس خداي را سپاسگزار باش . ( 9
کالاهایی را نزد ابوجعفر محمدبن عثمان آورده بود، دو جامه سردانی ( 10 ) را فراموش کرده بود . ابوجعفر به او یادآوري میکند .
رسول به جستجوي بار میپردازد و چون چیزي نمییابد مراجعه کرده میگوید: چیزي بر جا نمانده نایب امام به او میفرماید: به
فلانی که پنبهفروش است و دو عدل پنبه برایش برده بودي مراجعه کن و یکی از دو عدل پنبه را که بر آن چنین و چنان نوشته
بازکن، این دو جامه در کنار آن است . مرد از آنچه ابوجعفر به او خبر داد حیرت کرد و بسیار متعجب شد، ولی بر طبق
راهنماییاش عمل کرد . چون بار پنبه را گشود، دو جامه سردانی را در کنار بسته بار پنبه دید و برداشت و براي نایب امام آورد و به
او تسلیم کرد . این مرد محمدبن عثمان را نمیشناخت و همانطور که بازرگانان کالاي خود را براي فروش به وسیله باربران معتمد
میفرستند، هدایاي امام را هم به او داده بودند که به نایب امام دهد و هیچ نامهاي هم که صورت اجناس ارسالی باشد همراه
از شمشیرش خون میریخت . به این علت » نداشت، زیرا در زمان معتضد عباسی سختگیري علیه شیعه زیاد بود، و چنانکه گفتهاند
کسی که حامل کالا یا پول براي نایب امام بود خود خبر از اجناس محوله نداشت، فقط به او گفته میشد این کالاها را فلان جا ببر
5 - بین حسن بن علی نصیبی و محمدبن فضل موصلی به سال 307 ق . در بغداد راجع به صحت وکالت و ( و به فلانی بده . ( 11
نیابت ابوالقاسم حسین بن روح مباحثه و مشاجره بود، و محمدبن فضل با آنکه شیعه بود آن را نمیپذیرفت و دلیل میطلبید، و
میگفت اموالی که او میگیرد در غیر موردش صرف میشود . روزي حسن بن علی گفت: دلیلی که مورد قبولت واقع شود ارائه
خواهم داد . به این جهت از دفتر بزرگی که همراه محمدبن فضل بود نیمی از یک ورق جدا کرد و با قلمی که بیمرکب بود و
نشانی بر کاغذ نمیگذاشت مطالبی را که بین خود قرار گذاشته بودند نوشت . بعد نامه را مهر کرد و به شیخ سیاه چردهاي که
خدمتکار محمد موصلی بود داد که نزد حسین بن روح ببرد . چون خادم بازگشت، آنان مشغول غذا خوردن بودند که پاسخ بر
صفحه 29 از 54
همان ورقه رسید و با مرکب به جزءجزء مندرجات آن کاغذ - که خطش نامرئی بود و خوانده نمیشد - جواب مقتضی داده شده
بود . چون محمد بن فضل چنین امر شگفتآور خارقالعادهاي را دید بسیار ناراحتشد و [از اینکه تاکنون در اشتباه بوده] بر سر و
روي خود زد . او از غذاخوردن افتاد و با حسن بن علی گفت: زود برخیز تا نزد ابوالقاسم حسین بن روح برویم . چون به حضورش
رفتند محمدبن فضل شروع به گریستن و عذرخواهی کرد . نایب امام براي او از خدا طلب آمرزش نمود و به رحمت الهی
6 - بنابر خبري که شیخ طوسی مسندا از مشایخ قم نقل میکند: همسر علی بن حسین بن موسی بن بابویه ( امیدوارش گرداند . ( 12
(پدر صدوق) دخترعمویش بود، که از او فرزنددار نمیشد . به ابوالقاسم حسین بن روح ، رضی الله عنه، نامه نوشت، که از حضرت
همانا تو از این زن فرزنددار نمیشوي، اما » : بخواهد تا برایش دعا کنند که خدا فرزندانی فقیه نصیبش گرداند . پاسخ برایش آمد
بزودي زن جوانی اهل دیلم نصیبتخواهد شد، که از او دو فرزند فقیه خواهی داشت . بنابر آنچه در دنباله خبر مذکور آمده: علی
بن بابویه داراي سه پسر شد که دوتاي آنها - محمد و حسین - فقیه شدند و استعدادي شگرف در حفظ [اخبار] داشتند، و چیزها
حفظ میکردند که دیگر اهل قم نمیتوانستند . آن دو، برادري دیگر به نام حسن داشتند که از نظر سن دومین فرزند محسوب
میشد . وي به عبادت مشغول و مردي زاهد بود، با مردم آمیزش نداشت و فقیه هم نشد . راوي گوید: چون دو فرزند فقیه -
ابوجعفر (صدوق) و ابوعبدالله - داد سخن میدادند و اخبار فراوانی از حفظ نقل میکردند که مردم به شگفت درمیآمدند، به آن
دو میگفتند: این مقام ویژه شما دو تن است که به دعاي امام نصیبتان شده است . این موضوع در بین اهل قم مشهور و معروف شده
بود . ( 13 ) حسن بن خفیف از پدرش نقل میکند که گفت: صاحبالزمان، خادمانی به مدینه فرستاد، که با آنان دو خادم [اجیر] نیز
بودند . حضرت به خفیف نامه نوشت که با آنان برود و او هم رفت . چون به کوفه رسیدند یکی از آن دو خادم مسکري آشامید .
[حضرت به الهام ربانی با فاصله مکانی از عمل حرامش باخبر شدند] خادمان از کوفه بیرون نرفته بودند که از سامرا نامه رسید به
برگرداندن خادمی که مسکر آشامیده و برکنار کردنش از خدمت [در آن اماکن مقدس] . ( 14 ) نمونههاي دیگر از اشراف بر
ضمایر و آگاهی از وقایع و نهاندانی ولی حقتعالی را در توقیعات دیگري نیز که تحت موضوعات مختلف - مخصوصا توقیعات
درباره اموال رسیده به امام - نقل شده است میبینیم . به بیان دیگر حضرت به گونههاي مختلف با بیان حقایق پنهانی اثبات صحت
امامت و ولایتخود و سفارت نایبان را میفرموده است تا براي طالبان حقیقت تردیدي بر جا نماند . پینوشتها: 1 . کتابی که
متعهد گردآوري و دستهبندي همه توقیعات - به روشی غیر از این نوشته - استبا این مشخصات انتشار یافته: کلمه الامام المهدي
، (ع) تالیف آیۀالله سیدحسن شیرازي، ترجمه دکتر سیدحسن افتخارزاه سبزواري، تنسیق، مقابله و تکمیل حسن تاجري، شعبان 1407
نشر آفاق . کتابی که ادعیه رسیده از آن امام را دربردارد با این مشخصات است: صحیفۀ المهدي (ع) الشیخ عیسی الاهري، مؤسسۀ
3 . 2 . شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 233 و 274 . به نقل از: پژوهشی در زندگی امام مهدي (ع) 188 . الغدیر، 1406
. 5 . 433 - فاذا فیه مکتوب بخط یده (ع) الذي کان ترد به التوقیعات علیه . 4 . کمالالدین، ص 434 » ... . متن حدیث چنین است
6 . کتاب . ص 483 ، «... ( فوردت فی التوقیع بخط مولانا صاحبالزمان (ع » : در کمالالدین عبارت مذکور بدین صورت است
7 . کمالالدین، ص 490 ، ح 13 ;کتابالغیبۀ، ص 171 . به رعایت اختصار خلاصه این اخبار ترجمه و نقل . 228 - الغیبۀ، ص 229
آشکار » 9 . کتاب الغیبۀ، 171 . یادآور میشود شیخ طوسی این خبر را تحت عنوان . شده میشود . 8 . کمالالدین، ص 488 ، ح 10
آورده . 10 . سردنانیه جزیره بزرگی است در « شدن معجزاتی در زمان غیبت که دلالتبر درستی امام صاحبالزمان (ع) میکند
11 . کتاب الغیبۀ، ص . ( دریاي مغرب (قاموس) شاید پارچه سردانی منسوب به این جزیره باشد (کتاب الغیبۀ، زیرنوشت ص 179
. 14 . الکافی، ج 1، ص 523 ، ح 21 . 13 . همان، ص 188 . 192 - 12 . همان، ص 193 . 178 - 180
مهدویت و رسالت نهادهاي فرهنگی
صفحه 30 از 54
با تشکر از اینکه وقتخود را در اختیار مجله قرار دادید لطفا به عنوان اولین سؤال بفرمایید که ضرورت بحث راجع به حضرت
مهدي، علیه السلام چیست؟ مساله مهدویت و بحث کردن راجع به حضرت مهدي، علیه السلام، در حقیقت مربوط به حوادث آینده
است و نوعی پیشگویی و آیندهنگري است و آیندهنگري هم از حیاتیترین مسایل بشري است . میدانید که انسان بین گذشته،
آینده و اکنون قرار دارد . اگر آیندهاش را از او بگیریم یعنی دیواري از بتن آرمه میان او و آیندهاش بکشیم ;هیچ نداند که در
آینده، سرنوشتخودش و انسانهاي همراه خودش چه خواهد شد، همین الآن میایستد و به زمین میخورد و مرگش فرا میرسد .
اگر گذشته را هم از او بگیریم همین طور میشود . پس آیندهنگري یک ضرورت اساسی استبراي کل بشریت . از این روست که
شما میبیند در جامعههاي غیراسلامی کسانی نظیر تافلر، فوکویاما و ... به نظریهپردازي در مورد آینده و آیندهنگري پرداختهاند . و
حتی براي کشورها طرحهایی میدهند ;براي اقتصاد، براي جنگ، براي مسایل زیست محیطی و ... همچنین طرحهایی میدهند که
مثلا در بیستسال آینده چه خواهد شد . در درون جامعه مذهبی هم مساله آینده پس از اثبات خدا و پیامبر مسالهاي حیاتی است .
به خاطر این هم هست که ما بیشترین روایات را راجع به حضرت مهدي (ع) داریم و بیشترین توجهات مشخص پیامبر به حضرت
مهدي (ع) بوده است . در حدیث لوح از اسرار آل محمد (ع) حضرت مهدي (ع) مطرح میشود . حضرت رضا (ع) در آن جلسه
که دعبل شعرش را میخواند هم این مساله را مطرح میکند و ائمه اطهار (ع) همگی همینطور این بحث را مطرح میکردهاند . آیت
الله آقاي مظاهري یک وقتی در برنامههاي بعدازظهر جمعهشان گفتند: ما 6000 حدیث درباره مهدویت داریم، در حالی که این
تعداد حدیث درباره نماز نداریم و چیزي حدود 4000 حدیث در این زمینه بیشتر نداریم . البته ما هنوز به یک استقصاي کاملی
درباره این مقوله نپرداختهایم . ایشان هم شخص محقق و متتبعی است و میشود به سخنان ایشان اعتماد کرد . میدانید که دین ما
ناتمام گذاشته شد ;یعنی به تمام و کمال رسید ولی در اجرا ناتمام ماند . تبیین واقعیتها و ابعادش و اجرایش مربوط به حضرت
مهدي (ع) است که در آینده میآیند . اصلا حضرت مهدي (ع) تسلاي همه ائمه (ع) است و هر چه را که پیش آمده حضرت
مهدي (ع) میآیند و درست میکنند . کارکرد این بحث در عصر غیبت چیست؟ و آیا زندگی شخص معتقد به حضرت با زندگی
شخص بیاعتقاد به ایشان تفاوتی دارد؟ اگر اعتقاد به حضرت مهدي (ع) و لازمه آن یعنی انتظار ایشان اعتقادي راستین باشد که در
درون انسان پدید آمده نه مثل نوع اعتقاداتی که بعضی افراد به حلال و حرام دارند که حرام را میخورند و حلال را زیر پا
میگذارند . یعنی اعتقاد راستینی به حضرت مهدي (ع) به وجود بیاید، انتظار براي آنها بیشترین چیزي که به وجود میآورد تعهد به
اصول مهدویت است . این تعهد که پیدا شد دیگر کار تمام است و فرد به گونهاي میشود که در جامعه به درد میخورد ;در برابر
کمترین حرام میایستد، براي اجراي همه حلالها اقدام میکند ;چون حضرت مهدي (ع) طبق روایاتی که داریم امامی است که
براي غم شیعهاش غمگین میشود و براي خوشحالیاش خوشحال میشود . به عبارت دیگر شخص منتظر براي رفع مشکلات جامعه
بیشترین تلاشها را میکند ;چون خرسندي حضرت را در این میبیند . چون او در انتظار جامعه صالح است، ابتدا به صلاح خود
اقدام میکند . محال استشخصی 60 سال فاسد باشد و فریاد منادي مصلح که بلند شد یکدفعه بیاید در یک جامعه صالح .
آمازون بردارید و بگذارید در ساختمان » همچنین چیزي نمیشود مثل این است که شخصی را از کوره دهات و پشت کوهها یا دل
نیویورك چنین کسی نمیتواند خودش را تطبیق دهد . وقتی انسان به انتظار مصلح استخودش را صالح میکند و سعی » صد طبقه
میکند در آن جوي که هستبه مقداري که میتواند در خانواده و فرزندانش بعد قوم و خویشان و بعد هم شاگردان صلاح ایجاد
کند . بنابراین جامعه ما که بر اصل قانونباوري، اصل تعهدشناسی و اصل مسؤولیت پذیري استوار است در پرتو مهدویت جان
میگیرد و زنده میشود اگر مهدویت راستین باشد - بنابراین تاثیرهاي بسیار عینی، لحظهاي، فوري بر کل جامعه میگذارد .
یا مهدي محرك » جبهههاي ما یکی از نمونههایش بود . در جبهههاي ما توجه به حضرت مهدي (ع) و مهدویت زیاد بود و ذکر
قوي جوانهاي ما بود . ببینید آنها چه کار بزرگی کردند . این اعتقاد در همه بخشهاي اجتماع اثر دارد . پس انسانی که به
صفحه 31 از 54
سلام علی آل یاسین را بخواند، نمیتواند » مهدویت و انتظار معتقد است و توجهی به حضرت دارد، به خصوص اگر هفتهاي یکبار
آدم ولنگار و بیتعهدي باشد و رشوه بگیرد و یا زمین خوردهاي را ببیند دستش را نگیرد و کاري را که قرار استبکند درست انجام
ندهد، ما چنین آدمی سراغ نداریم و این امکان ندارد . بنابراین توجه، انتظار و اعتقاد به مهدویتبزرگترین انگیزه و محرك براي
اعمال خوب براي ساختن فرد و جامعه و بزرگترین پایگاه و خاستگاه حرکت متعالی انسان است . چطور میتوان یک نفر را با این
فضا آشنا کرد؟ با توجه دادن، با خواندن آیات، روایات و البته پس از اثبات خدا و پیامبر اسلام (ص)، با این همه روایات که در
موضوع مهدویت میان اهل تسنن و تشیع است ;و نه با صرف دعاي ندبه خواندنی و لقلقه زبان باشد . فرهنگ مهدویت را باید
انتقال داد . در جلسات دعاي ندبه کسانی هستند سی سال است میآیند ولی با اندك شبههاي منحرف میشوند . بنابراین
شناختحضرت مهدي (ع) - این ولی خدا که قیام بالسیف خواهد کرد - و همچنین شناخت نقش، ارزش و عظمت آن حضرت و
آشنایی با آیاتی که به ایشان تاویل شده، بشاراتی که قبلا همه ادیان به ایشان دادهاند و ... اینها خیلی مهم است . نظراتی که علما
خوب باید نشر کرد، مطالب خوب فرهنگی و عمیق و نه « موعود » . دارند اینها را باید در جامعه گفت . کتابهاي خوب باید نوشت
سطحی و زودگذر . علیرغم صحبتهایی که مطرح شد میبینیم در حال حاضر بسیاري از کتابها صرفا به تاریخ تولد حضرت و
غیبت صغري و کبري و تشرفات میپردازند در حالی که جوانان در فضایی جدید رشد یافتهاند و سبک و قالب و محتوایی جدید
در این رابطه چه صحبتی میتوان « لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا » میطلبند که اثربخش و ثمرده باشد . با توجه به این حدیث که
مدینه گفتی و کردي کبابم محاسن کلام ائمه (ع) که راجع به تصویر و ترسیم حضرت مهدي » داشت؟ عرضم به حضور شما که
(ع) و چگونگی عملکرد و انقلاب ایشان است مساله بسیار مهمی است . اولا انسانهایی باید این محاسن کلام را خوب بفهمند که
ویژگیها و چگونگیها و علل محاسن این کلامها را بدانند . بعد آن را به خوبی براي مردم تبیین کنند و به اشکال مختلف از نوشته
فرشچیان به هر حال زیباست پس شناخت محاسن « امید و انتظار » و شعر، تا نمایشنامه و تابلو و فیلم براي آنها ترسیم کنند . تابلو
کلام ائمه (ع) و محاسن کلام ایشان راجع به حضرت مهدي (ع) و عرضه آن خیلی مهم است . راجع به حضرت مهدي (ع)
احادیثبه نکات ظریف و لطیفی اشاره کردهاند که اگر اینها در جامعه گفته شود و اینها را به هر جوانی بگوییم پایش میلرزد .
چون اگر اندیشمند نباشد و سطحینگر باشد، به زن و پول و شغل و مسکن خود میاندیشد که رئیس جمهورها وعده به اینها
میدهند . اگر کمی فهمیدهتر باشد تمام بشریت را در برابر این چند نیاز میبیند ;یعنی غذا، لباس، مسکن، شغل، وسایل رفاهی،
سلامت محیط زیست، سلامت صوتی، سلامت تغذیه و ... حالا اگر این شخص از یک طرف توجه کند که جامعه سرمایهداري
غرب ضد اینها است ;زیرا خودش بیشترین عامل از بین بردن منابع است ;شرق هم که نتوانست در مقابل این نیازها بایستد . و از
طرف دیگر هم بداند که ما یک جامعهاي در آینده داریم که به همه این نیازها پاسخ منطقی و معقول میدهد، به این سو میل
منشوده ; یعنی داد و فریاد . عدالت گمشده انسان است که » . ضالته المنشودة » منشوده ضاله امتهاست » میکند . عدالت اجتماعی
براي آن هم داد میزند . تاریخ را که شما نگاه کنید میبینید انسانها همیشه براي عدالت اجتماعی داد میزدهاند ولی هیچگاه
محقق نشده است . وعدهها به هیچی و پوچی میگراید، هم در جامعه شرقی و هم در جامعه غربی در حالی که همه به نام عدل قیام
کردهاند . اگر به جوانان بگویید یک جامعه عدل محور واقعا به وجود میآید آنگونه که طبق روایتحضرت مهدي (ع) عدالت را
وارد خانهها میکند مثل اکسیژن که حتی از درزها عبور میکند و وارد خانهها میشود - کنایه از روابط سري و پنهانی و درون
خانهاي - که پاي هیچ قانونی به آن نمیرسد یعنی عدالت در روابط زن و شوهر، پدر و مادر و پدر و فرزند و پدر و دختر و
بالعکس وارد میشود و این جور رهبري میکنند، آنها تحت تاثیر قرار میگیرند . از قدیم تا الآن بشریت را تشریفاتی بودن
حکومتگران از پا درآورده است . تخت جمشید را ببینید . یکی رفت و آنجا نشست و گفت اینها از افتخارات ماستحالا اجداد ما
این سنگها را به دوش کشیدهاند و روي هم سوار کردهاند . امام خمینی سادهزیستبود و بعضی از آقایان الآن هم واقعا ساده
صفحه 32 از 54
زیستند . البته بعضی از اینها هیچ . ولی وقتی بشریت عاجز است از پرداخت هزینه طبقه حاکم و وابستگان آنها، اگر به آنها گفته
شود راهبري میآید که شبیه امیرالمؤمنین (ع) است و عین علی (ع) استبه سمت او گرایش پیدا میکند . در کتاب عصر زندگی
میتوانید ویژگیهاي این رهبر را پیدا کنید . او رهبري است که اول که میآید با یاران خاص 313 نفر خود بیعت میکند . از
اصول تعهدات آنها این است که کمربند طلا نبندید ;لباس ساده بپوشید ;ساده بنشینید ;ساده بلند شوید ;ساده بخوابید ;من به شما
تضمین میدهم که چنین کنم . رهبري که به یاران درجه یک خود تضمین میدهد که عین شما باشم . نهجالبلاغه هم دارد که
حضرت امیر (ع) ضمن اولین خطبهاي که پس از بیعتخواندند - که اگر این خطبه نیمصفحهاي را مردم در ذهنشان رفته بود
اوضاعشان خیلی بهتر از الان بود و دیگر این همه کنگره نهجالبلاغه و بگیر و ببند و بستنی سه رنگ و شربت هفت رنگ که به
ذمتی بما اقول رهینۀ و انا به زعیم » : جایی نرسد نیازي نبود - در برابر مردمی که عثمان را کشتهاند تا با ایشان بیعت کنند میفرمایند
;من رهبري هستم که گردنم گرو وعدههایم است . وعدههایم قلادهاي استبر گردنم اگر عمل نکردم آن را بکشید . ما بگوییم در
آینده چنین رهبري میآید، کدام جوانی است که اینها را بشنود و معتقد نشود؟! ولو فرض و خیال . چون میگویند آینده خوب را
ولو فرضی هم هستباید بسازید . این کتابهایی که من جوش میزنم و میگویم باطل است و بعد از اینکه برخی ناشران کتب
مهدوي آنها را چاپ میکند باید بفرستند خمیرشان کنند اقلا کارتن بشود براي اینکه اینجور مطالب و تبیینها را ندارند و زدگی
ایجاد میکنند . نمیخواهم برخی از تکههایش را بگویم چرا که مستهجن است، بیاییم بگوییم که مدفوع حضرت مهدي چگونه
است؟ آخر این مسائل به شما چه ربطی دارد؟ اینها از اسرار روایات است . ائمه ما (ع) بدنشان غیر از بدن ماست و از جنس روح ما
ساخته شده است . مسائلی است که گفتنش کار همه نیست . آشیخ مجتبی قزوینی این مطالب را میتوانستبگوید . آنها
ویژگیهاي خاصی دارند، انسانهاي خداییصفتند . تو چه کار داري به این مطالب؟ علی و مهدي (ع) را جوري باید تصویر کنی
که این جوان بیاید به عنوان یک رهبر نمونه دنبالش بدود . این باند سکولارها و آقایان میگویند که دین مخالف رفاه است . ابدا
دین با رفاه کاملا موافق است ولی نه سرمایهداري در اسلام هست و نه فقر . حتی در مورد گوشت داریم که اگر کسی چهل روز
گوشت گیرش نیامد میتواند قرض کند و گوشتبخرد و بخورد . اگر قرضش را نتوانستبدهد وظیفه امامالمسلمین است که آن را
پرداخت کند . اینها از اسلام استحتی میوهها، سبزيها، شیر، گوشت . اینها هست ولی ریخت و پاش و اضافه خوردن و
اشرافیگري و سفرههاي اینچنین و غذاهاي آنچنان خوردن بیش از اندازه نیست . دارد که یک سوم معدهتان براي غذا و یک سوم
آب و یک سوم تنفس، نه مثل این آمریکاییها و بعضی از این ایرانیها اینقدر بخورند که از چاقی بترکند . زندگی میکنند که
بخورند نه میخورند که زندگی بکنند . خوردن هدف میشود و لذایذ مادي است . حدیث مفضل را که میگویند مرفوع است و
سند ندارد ولی به نظر من این سخنان از امام صادق (ع) است چون در آن مطالبی دارد که دلیل بر این است که از امام معصوم (ع)
صادر شده است . مدتی که به بنیاد نهجالبلاغه میرفتم قسمتی از آن را مطرح کردم و عدهاي را دیدم که اشک از چشمهایشان
جاري شد . اگر اولا ما محاسن کلام ائمه (ع) را درستبشناسیم و بعد خوب بیان کنیم نه در نثرهاي بد و نه در گویشهاي بد .
خلاصه اگر خوب بیان کنیم همه مرید میشوند . خدا رحمت کند دکتر شریعتی را (این را بگویم که در صحبتهایم گاهی از
دکتر شریعتی نقل میکنم چون همشهري و دوستمان بود نه اینکه همه حرفهایش را قبول داشته باشم) . ایشان در فرانسه که درس
میخوانده میگفت طبقه بالاي منزلشان الجزایريها ساکن بودهاند گاهی مراسمی که داشتیم نهجالبلاغه را میبردم و میخواندم .
میگفتبعد هم که میرفتم میگفتند آن کتابت را بیاور و بخوان . صحیفه سجادیه اخیرا در کنفرانسی دینی که بوده به افراد
میدادهاند تعجب میکنند که شما عجب کتابی دارید . که این صحیفه سجادیه در ایران ما مظلومترین کتاب است . در این صحیفه
سجادیه مباحث محیط زیست، اقتصاد، اثرات شغل و کار و بیکاري بر انسان، الگوي مصرف که مشکل اساسی جامعه است و تربیت
فرزند و ... در قالب دعا مطرح شده است . برحسب ابواب الحیاة، صحیفه سجادیه تجزیه شده است . خودم از علامه امینی شنیدم که
صفحه 33 از 54
به من گفتند از اهل تسنن براي من نوشتند همه صحبتها و اسناد و مدارکتان درست ولی از شما سؤال دارم که یک امام شما (امام
زینالعابدین (ع)) یک عمر گریه کرده و دعا خوانده این دیگر چه جور امامی است؟ آقاي امینی میگفتند در جوابش یک صحیفه
سجادیه براي او پست کردم . بعد از مدتی برایم نامه نوشت که اگر این امام شما پانصد سال عمر میکرد و همین اثرش بود امام بود
. اما حالا در سطح همین شهر آیا جوانان ما اصلا صحیفه را میشناسند که در آن چیست؟ تازه خوبهایشان میگویند کتاب
دعاست و باید دعاهایش را بخوانیم . در لبنان چاپخانهاي دارد به نام مطبعۀ المزامیر که دعاهاي مرسوم مسیحیها را چاپ میکنند .
بنده در آنجا جزوه کوچکی دیدم که روي آن نوشته بود مناجات امام زینالعابدین ;یعنی امام زینالعابدین را از خودشان میدانند .
مناجات خمسۀ عشر که اول مفاتیح آمده چه مناجاتی استحقیقتا این مناجاتها را براي خودشان چاپ کرده بودند . جزوهاش را
خودم داشتم . مناجاتی که از نظر محتوا و آثار معنوي اینجور است . ما این بحثها را اگر بگوییم و مطالب روایتهایی را که راجع
به حضرت مهدي (ع) است اگر اینها را آنالیز و دستهبندي کنیم ;مساوات، برابري، برادري، قانونگرایی، مسؤولیتپذیري و ... اگر
ما اینها را استخراج کنیم . ببینید چه مطالبی خواهیم داشت . با توجه به اهمیت و ضرورت این بحثها عملکرد سازمانهاي مسؤول
در امور فرهنگی و به ویژه مذهبی را چگونه میبینید و چطور باید میبود؟ سؤالی است که یک کتاب هزار صفحهاي پاسخ
میخواهد، اما اگر بخواهم اجمالا جواب بدهم باید بگویم در بعد فرهنگی چه کردند و در بعد عملی چه . اندیشمندان حسابی ما را
که کشتند . بیتعارف . باقیماندهشان هم که کموبیش سه چهار نفري باقی ماندند گرفتار جنگ و دیگر مسائل شدند . که به آن
کاري ندارم . اما متاسفانه در بعد اندیشه حتی اندیشه و حرف خوب زده نشده است . هنوز که هنوز استحوزههاي علمیه ما
نمیاندیشند که ما جامعهاي ساختهایم و به همه مشکلات جامعه باید یک پاسخی بدهیم . همین الآن طلبهاي که تربیت میشود
اینطور تربیت نمیشود . خدا رحمت کند احمد آرام را که مترجم الحیاة استبه اخوي ما گفته بود که حوزههاي علمیه افرادي مثل
آقاي بهشتی را تربیت میکنند که حوزهها را نگه دارند یا خیر؟ سؤال عجیبی است . اخوي گفته بود: بله! اما میپرسم: کی اقتصاد
باید درس رسمی حوزهها بشود؟ بدون نمره آوردن از اقتصاد باید طلبه حذف شود . اما کجا تدریس میشود؟ بنده خدا آقاي صدر
که من عقیدهام این است که شهید همین کتاب اقتصادنا شد و گر نه آدم مبارزي نبود که سینهچاك کند و با صدام جنگ کند .
بارها ایشان را در نجف دیده بودیم . ایشان کشته تئوريهاي اقتصادي شد که ضدسرمایهداري و سلطه اختاپوسهاي داخلی و
خارجی است . اگر یک تئوري طرفدار سرمایهداري داشت صدام او را روي سرش میگذاشت . ایشان اقتصادنا را براي طلبهها
نوشتهاند . حالا بسمالله بیایید در حوزه مشهد یا قم چراغ به دستبرویم به درس خارجهاي آقایان، بایستیم ببینیم پنجسطر از این
اقتصادنا را که بلد است؟ اصلا نثر روز و علمیاش را میتوانند بفهمند ؟ شهید بهشتی اقتصاد نوشت . شهید مطهري اقتصاد نوشت
دستخطهایش حاضر بود و به فکر تکمیلش بود که شهید شد . حالا کاري به بعد روحی جامعه بشري که تربیت و معنویت لازم
دارد نداریم . بعد فیزیکی آن مانند ماشینی که بنزین میخواهد سوخت نیاز دارد و با فرمولهاي اقتصادي است که سوختبدن
انسان درست و تضمین و تامین میشود . همین اقتصاد الآن در این سازمانهاي فرهنگی که شما نام بردید جایگاهی ندارد . تازه
حالا هم که خوب شدهاند افتادهاند دنبال علم کلام جدید . دنبال دو سه اصل ذهنی افتادهاند . غربیها عمدا سکولاریسم، پلورالیسم
(تکثرگرایی)، هرمنوتیک (نسبیتشناخت)، فمینیسم و ... را براي مشغول کردن اذهان ما پیش کشیدهاند . طلبهها دوباره مثل
استدلالهاي صدرایی و ابوعلی سینا که ذهنگرایی است، تحلیل میکنند در خارج آب هستحالا بیاییم بحث کنیم بسیط استیا نه
. خوب در خارج تجزیهاش میکنند به دو چیز . خدا رحمت کند میرزا جواد آقاي طهرانی را که در درس منظومهاش میگفت من
و آقاي طبسی با هم بودیم . ایشان میگفت این آب را تجزیه کردهاند، دو عنصر شده است . ما میگفتیم ذهنگرایی نکنید و بیایید
به دنبال عینگرایی باشیم . الآن ما را انداختهاند دنبال جواب دادن به این سه چهار اصل . اقتصاد حذف شده در همین دفتر تبلیغات
مشهد یک بخش اقتصاد بوده حذف شد . ما امید داشتیم که اقتصادنا شهید صدر مطرح بشود ولی نشد . سازمان تبلیغات نکرد .
صفحه 34 از 54
دفتر تبلیغات هم نکرد . الآن در دنیا جنگ، جنگ اقتصاد، جنگ منابع و آبهاي شیرین است . اسرائیل رفته در ترکیه روي آبهاي
شیرینی که به کشورهاي عربی میرود سد میزند . حدود بیست، سی سد که این آبها به سوریه و عراق و اردن نرود تا اینها همه
از بین بروند . اینها در دنیا جنگ است . حالا از طلبهها بپرسید ببینید میگویند جنگ چیست؟ سکولاریسم را جواب دادید و دین با
3 یک ادارهاي را میتوانی درست کنی؟ در تئوري ما پس هستیم . برگشتهایم به قبل از × دنیا کار داشت چه جوري؟ کدام اتاق 4
اقتصادنا، به دورههاي الفباي اقتصادي . بعد هم این مشکل به بخشهاي فرهنگی و دانشگاهی که میلیونها تومان خرج دارند کشیده
میشود درد دل است . بنده یکی از عقایدم این است که کسانی که براي حضرت مهدي (ع) کار میکنند به صورت کلی و
اجتماعی که نمیشود خیلی کارکرد ولی یکی از کارها خدمتبه خلق است که در کتابها و روایات داریم که هر کس مؤمنی را
خوشحال کند ولی امر را خوشحال کرده است چون بار ایشان را سبک میکند گرفتاري که هر شیعه دارد باري استبر دوش
حضرت مهدي (ع) بیتعارف . اگر این گرفتاري را ما حل کردیم این بار برداشته میشود . حضرت در دار فیزیکی قدرت دارد که
با اراده آن را حل کند ولی به علل خاص خودش نمیکنند و قلب حضرت شاد میشود، این مهم است . و مراکز مهم مهدویتباید
یک بخش خدماتی داشته باشند و خدمت کنند به جامعه . این یک ضرورت است . پس ما در تئوري بسیار عقبیم و وقتی در تئوري
عقب بودیم در عمل هم عقبیم . اضافه بر اینکه متاسفانه بعضی از مسایلی که پس از پیامبر (ص) در صدر اسلام هم پیش آمد امروز
هم پیش آمده که باعث غم و غصه شدید بعضی از بزرگان ما شده است . پیام اخیر مقام معظم رهبري که راجع به رانتخواري و
... به سران سه قوه دادند و ... یادتان هست؟ امام راجع به بنیاد مستضعفان گفت: بنیاد مستضعفان بنیاد مستکبران شده است؟
میگویند طلحه یا زبیر طلاهایش را پس از پیامبر (ص) با تبر میشکستند آن زهادي که جز یک شمشیر و یک اسب نداشتند
یکباره اینطور دنیاگرا شدند . الحمدلله در برخی ردههاي بالا نشدهاند ولی بحث رانتهاي مسؤولین بحثی طولانی است . دانه خرما
را که حضرت فرمود: اسراف نشود اینکه دیگر اصلا مفهومی ندارد . الان اسرافهاي میلیاردي میشود . یکی از آنها را بگویم
اصلاحات در پاورقی آن نوشتهام: این همایشها، هر روز نکوداشت، همایش، گردهمایی، بزرگداشت، » اخیرا در جزوهاي به نام
پایین داشت، بالاداشت، سمینار، هر روز چند تا از اینها در کشور داریم؟ ده تا پانزده تا سی تا؟ چه خبر است؟ راجع به حضرت امیر
(ع) در نجف تجار کاظمینی آرام اعلام کردند (نه سمینار گرفتند نه دور هم نشستند نه بلیط فرستادند براي میهمانان خارجی) که از
سلیمان » . 000 دینار جایزه به او میدهیم / میان نویسندگان خاورمیانه راجع به حضرت امیر (ع) هر کس بهترین کتاب را آورد 400
کتانی مسیحی برنده شد . کتابش را از نجف خریدهام و آوردهام . کتابش را که دیدم خیال کردم این مطالب باید از یک شاعر
نوپرداز عرب و جوان باشد از بس زیباست . بخشی از آن مناجات استبا حضرت علی (ع) بعد از انقلاب بود که دیدمش، تمام
موهایش سفید بود ولی مغزي جوان داشت . علماي نجف برنده نشدند و این مسیحی برنده شد . مجددا جایزهاي گذاشتند براي
بهترین کتاب راجع به حضرت فاطمه، علیهاالسلام، باز همین سلیمان کتانی برنده شد و از نجف تا قم و مشهد کسی برنده نشد .
کتابش هم این است فاطمۀ الزهرا وتر فی قمر که ترجمه این دو کتاب مثل خودشان نیست . در بخش فرهنگی، عرضه و معرفیمان
خوب نیست . این همه کنگره نهجالبلاغه و صحبتها کو محصولش؟ به کنگره حضرت رضا (ع) دیگر نمیپردازم . معیارهاي
اقتصادي در تعالیم رضوي که بنده این را نوشتهام بدون کنگره بوده است این چه کنگرهاي است که همه چیز حضرت رضا (ع) را
تمام کرد . پس این از کجا درآمد؟ حالا اگر معیارهاي تربیتیاش را هم بنویسم آن را باز نگفتهاند . معیارهاي جامعهسازي هم
همینطور . براي اینکه هزینهها صرف فکر نشده صرف آمدنها و رفتنها شده، صحبت از نهجالبلاغه، قرآن و ... . فقط لفظ است .
سطحینگري در مذهب و بیمحتوایی با شعار دقیقا مانند هیاتها . هیاتها را دیدهاید که آهنهاي عجیب و غریب به هم میبندند
- که ما فلسفه این را نفهمیدیم - که یک انسان بیچاره باید زیر آن بایستد . اینها سطحینگري مذهبی است . بله راه بروید، گل
بمالید، سینه و زنجیر هم بزنید اما دیگر این آهنها چیست؟ یا یزديها هم چوبهاي عجیب و غریبی دارند . این سطحینگري
صفحه 35 از 54
مذهبی الآن در نشریات ما هست، نه لفظ دارد نه محتوا و نه برنامه و نه نگارش خوب . روزگاري که وسایل تبلیغاتی بالاترین رقم
میلیاردي را میبرده براي تزریق یک جنس بد به جامعه و همان اندیشمندان آمریکا و کانادا میخرند و میخورند و میپوشند
بدترین و دروغترین حرف را با تبلیغ میتوان ثبت کرد در این دوره ما راستترین حقایقمان را نتوانیم ثبت کنیم، خیلی بیعرضگی
است! بروید دنبال کار درست، عرضه درست، نشر درست . آقا این طلبهها باید بروند نشر بیاموزند . نویسندگان مذهبی، اولا باید
خوب نشر را بیاموزند . ببینند یک رمان چقدر چاپ شد در این کشور . ائمه ما (ع) با بهترین لفظ حرف زدند از عجایب نهجالبلاغه
بهترین نشر است . جرج جرداق نویسنده صوتالعدالۀ میگوید در دبیرستان فرار میکردم میرفتم ییلاقهاي لبنان که به شهر
ابی تمام و او نویسندگیاشرا از نهجالبلاغه یاد میگیرد و ما چنین » نزدیک است و یک نهجالبلاغه زیر بغلم بود و یک دیوان
هستیم . خلاصه اینکه باید در خیلی از چیزها تجدید نظر بکنیم .
راهیان کوي دوست
وحید لطیفی چه تابلوي زیبا و دلربایی است؛ عجب شور و غوغایی برپاست؛ گویی اتفاقی افتاده که اینگونه کودك و جوان،
میانسال و کهنسال، زن و مرد به سمت مشرق در حرکتند. چون رودي روان که در آبراه پر پیچ و خمی در حرکت باشد، روان
گشته?اند. عده?اي با هم صحبت می?کنند و از سرگذشت?هاي خود براي یکدیگر تعریف می?کنند. بعضی تنها با خود خلوت
کرده?اند، ذکر می?گویند، زمزمه می?کنند، اشک می?ریزند، گاهی آه عمیقی می?کشند و گاه تبسمی معنی دار بر لبانشان
نقش می?بندد، نگاهشان به افق دوخته شده و بی?وقفه طی طریق می?کنند. به راستی چه خبر است؟ اینان کیانند و چه
می?خواهند؟ به کجا می?روند که اینگونه با خضوع و خشوع و با دنیایی از عشق و معرفت در این مسیر خاکی و هواي گرم، آن
هم با پاي برهنه در حرکت هستند. آري این جاده انتهایش مسجد جمکران است و اینان همان عاشقان امام زمان (ع) هستند و به
سمت آنجا در حرکتند. این جاده یکی از جاده?هاي قدیمی و تقریباً کوتاهترین مسیر به مسجد جمکران است که مبداء آن در ضلع
شرقی قم، انتهاي خیابان چهار مردان ما بین گلزار شهدا (علی بن جعفر) و هنرستان قدس واقع شده است. طول این مسیر تقریباً 5 الی
6 کیلومتر است و در میانه راه به جاده قدیم (که از مسیر خیابان شهدا به موازات ریل راه آهن است) می?پیوندد. این جاده از میان
کوچه باغ?ها و مزارع و روستاي جمکران گذر کرده، به مسجد جمکران ختم می?شود و هر هفته (روزهاي سه شنبه، پنج شنبه و
جمعه) عاشقان حضرت دوست را به سجده گاه وصال راهنمایی می?کند. ما نیز قصد کردیم که تنی به این دریاي بیکران بزنیم و
همراه با خیل عشاق به سمت معشوق روان شویم و با تنی چند از این رهروان طریق گفت وگو کنیم. به یکی از آنها نزدیک
می?شویم، با خود زمزمه?اي دارد: تا کی به تمناي وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه ؟ خواهد به سرآید غم
هجران تو یا نه ؟ اي تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعه عابد و زاهد دیدم همه را
پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می?طلبم خانه به
خانه هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از
کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه همینطور این اشعار را زمزمه می?کند و اشک می?ریزد. سلام می?کنم، با
می?گوید. - می?توانم وقت شما را بگیرم ؟ - خواهش می?کنم . - به کجا می?روید؟ - نگاه » التماس دعا « گرمی جواب داده و
معنی داري کرد و گفت: جمکران . - براي چه می?روي؟ - به عشق دیدار مولا و مدد جستن از او. - چند وقت است که به مسجد
می?آئید؟ - خیلی وقت است. از زمانی که قم هستیم. هر وقت که فرصتی می?شد می?آمدیم، ولی چهار پنج سال قبل با چند تن
از دوستان قصد کردیم که هر هفته پیاده بیاییم و تقریباً نزدیک به یک سال هر هفته آمدیم. امّا مشکلاتی پیش آمد و نتوانستیم که
این استمرار را حفظ کنیم و از آن پس هر وقت که بتوانم چه پیاده و چه با ماشین می?آیم . - نذر داري؟ - خیر . - پس چرا این
صفحه 36 از 54
به عشق زیارت آقا ! در » فَاخْلَعْ?نَعْلَیْکَ افنَّکَ?بفالوادفالْمفقَدَّسف?طفوي « راه را مرتب آنهم با پاي برهنه می?آیی؟ - به احترام آقا
بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سر زنش?ها گر کند خار مغیلان غم مخور این راه، راه مقدسی است، اهل?بیت علیهم
السلام همان مقام قرب الهی هستند و این وادي متعلق به منجی عالم بشریت حضرت مهدي (ع) است . - آیا همه کسانی که این
مسیر را طی می?کنند با همین عقیده و هدف می?آیند؟ هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من هر کسی به
یک نیت و آرزویی در این مسیر قدم می?گذارد. عده?اي به قصد زیارت آقا مشرف می?شوند که البته اکثراً همین نیت را دارند و
عده?اي نذر کرده?اند، عده?اي هم براي برآورده شدن حوائج خود می?آیند و... - آیا تا کنون کسی حاجت گرفته است ؟ اگر
کسی حاجتی نمی?گرفت این همه حضور معنی نداشت ؟ همه اینها به سهم خود حاجت گرفته?اند. علماي بزرگ هم این راه را
آمده?اند و حاجات عدیده?اي گرفته?اند . - خود شما تاکنون حاجتی گرفته?اید؟ حاجت من زیارت آقاست که البته این توفیق
هنوز نصیبم نشده، ولی من هر چه دارم از لطف و عنایت خداوند وائمه معصومین (ع) به خصوص آقا دارم، خیلی عنایت کرده?اند.
از موقعی که تقریباً مرتب می?آمدیم به طور مکرر لطف الهی شامل حالم شده و این الطاف همچنان ادامه دارد. - می?شود کمی
توضیح دهید؟ براي توضیح باید کمی به قبل برگردم. از همان اوایل جنگ ( سال 1359 ) درس را رها کردم و به جبهه رفتم. پس از
مدتی که از جبهه برگشتم دیگر درس را ادامه ندادم و به کار مشغول شدم. البته در اثناي جنگ یکی دو بار دیگر توفیق پیدا کردم
که به جبهه بروم. به هر تقدیر چند سال پس از پایان جنگ (در سال 73 ) تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم، دوران دبیرستان را سپري
کردم و در همین ایّام بود که تقریباً مرتب به جمکران می?رفتم. پس از اخذ دیپلم اقوام، آشنایان و حتی همکاران مرا تشویق
می?کردند که ادامه تحصیل بدهم، ولی من به دلیل اینکه شاغل و متاهل بودم و دو فرزند داشتم، ادامه تحصیل برایم مشکل بود.
لذا یک سالی وقفه افتاد. سال بعد براي کنکور ثبت نام کردم و با اینکه حدود یک هفته بیشتر براي خواندن دروس وقت نگذاشته
بودم مرحله اول را پشت سر گذاشتم، مرحله دوم نیز به همین صورت سپري شد و با رتبه خوب و با شرایط بسیار مطلوب به دانشگاه
راه یافتم.. یعنی هم در رشته دلخواه قبول شدم و هم در مجتمع آموزش عالی قم و هم به صورت روزانه قبول شدم و این جز لطف
وعنایت آنان چیز دیگري نبود. سپس در همان سال اول دانشگاه، سفري را که حتی در خواب هم نمی?توانستم تصور کنم برایم
پیش آمد و آن تشرف به بیت الحرام و انجام حج تمتع بود. آن هم بدون هیچ هزینه?اي. دو سال بعد هم براي بار دوم این سفر
ملکوتی نصیب من گردید که این نیز از الطاف خفیه الهی و عنایت آقا بود و امیدوارم که این سفر نصیب همه علاقه?مندان بشود و
من هم توفیق تشرف مجدد را پیدا کنم . - از ایشان خداحافظی کرده و او را با خلوت خودش تنها می?گذارم و به مسیر ادامه
می?دهم و پس از مدتی با یکی دیگر از این رهپویان گفتگو می?کنم: - آقا! سلام علیکم . - علیکم السلام و رحمه الله و برکاته .
- اهل کجا هستید؟ - اهل شمال ولی ساکن تهران هستم . - چند وقت است که به جمکران می?آیید؟ - خیلی وقت است. معمولًا
با هیأت محل می?آئیم ولی از این راه به صورت پیاده اولین باري است که می?آیم. تاکنون نمی?دانستم که این راه هم وجود
دارد. یکی از اقوام قمی از این راه برایم گفت و آدرس آن را به من داد قصد کردم که این بار از این راه بیایم . - حاجت من
زیارت آقاست و دیدن ایشان، البته گاهی حوائجی داشته?ام و یکبار هم نذر کردیم. مدتی قبل خانم من بیماري صعب العلاجی
داشت. آمدم مسجد جمکران و نذر کردم که اگر حالش خوب شود یک وعده غذا براي زائرین تهیه کنم . پس از مدتی همسرم
کاملًا خوب شد و الان این نذر را بدهکار هستم. یکی دو بار هم آقا را در خواب دیده?ام. یک بار خواب دیدم که در مسجد
جمکران هستم و نماز می?خوانم بعد از فارغ شدن از نماز شخصی که کنار من نشسته بود، به من گفت که بیا برویم خدمت آقا،
گفتم برویم و بعد به حیاط مسجد آمدیم، دیدم جوانی خوش سیما روي تختی دراز کشیده، ایستادم و براي شخصی که همراه من
بود گفتم که برو جلو و از آقا بخواه که دعا کند تا حاجت تو برآورده شود و به او گفتم حاجت تو تعجیل در ظهور آقا باشد.او هم
جلو رفت و مرتب گریه می کرد واز آقا می?خواست تا دعا کند که حاجت او برآورده شود.و در همین حال از خواب بیدار شدم.
صفحه 37 از 54
ولی امیدوارم که در بیداري خدمت آقا برسم . نزدیک مسجد رسیده بودیم. کمی بیش از یک ساعت راه آمده بودیم. هنگام
غروب بود کاروان?هاي متعدد در حال پیاده شدن از اتوبوس?ها بودند، سیل جمعیت به طرف مسجد روان بود. وارد حیاط مسجد
شدیم مردم گروه گروه در حیاط مسجد نشسته بودند، عده?اي مشغول استراحت، عده?اي مشغول درست کردن غذا، عده?اي در
حال نماز و نیایش و... به مسجد می?رسیم، جلوي مسجد را فرش کرده?اند .انبوه جمعیت منتظر اقامه نماز جماعت هستند، جایی را
براي نشستن پیدا کردیم و مهیاي نماز شدیم. پس از نماز مغرب و عشاء به داخل مسجد رفتم نماز تحیت مسجد و سپس نماز امام
زمان (ع) را به جاي آوردم. سپس به قسمت امور فرهنگی و ثبت کرامات مراجعه کردم. مسئول این قسمت حجۀ الاسلام شاهینی
بود. از ایشان در باره این راه خاکی سؤال کردم. ایشان نیز در حد توان اطلاعاتی را در اختیار بنده گذاشتند و چند نفر از مؤسسین
این راه را نیز به بنده معرفی کردند که یکی از این افراد آقاي حاج عبدالله خردمند از کسبه قم بود. با ایشان تماس گرفتم و ایشان
توضیحات زیر را در اختیار ما گذاشت: قبل از اینکه این راه احداث شود سه راه دیگر براي جمکران وجود داشت. یکی راهی است
که از کنار کوه خضر عبور می?کند و تردد از این مسیر بسیار کم صورت می?گرفته است. راه دیگر از انتهاي خیابان صفائیه
(شهدا) و به موازات ریل راه آهن بوده که الان این راه آسفالت شده و لذا رفت و آمد ماشین از این مسیر خیلی زیاد شده است. قبل
از اینکه جاده فعلی از سمت جاده کاشان تاسیس بشود بیشتر رفت و آمد (با وجود اینکه جاده خاکی بوده است ) از همین جاده
صورت می?گرفته است . راه سوم نیز همین راه فعلی است که بسیار وسیع شده و تردد اصلی از این راه صورت می?گیرد.ولی
همانطور که عرض کردم به خاطر اینکه این راه?ها فاصله زیادي تا مسجد داشتند، تصمیم گرفتیم که این راه را احداث کنیم که این
مسئله مربوط به سال?هاي 1340 و 1341 است. این راه همانطور که مشاهده کردید از میان باغ?ها و مزارع عبور می?کند بنابراین
براي جلب رضایت مالکین تلاش زیادي کردیم. و این موجب حوادث زیادي گردید که هر کدام با کرامت آقا مرتفع گردید. یکی
از این کرامات مربوط به یکی از مالکینی بود که ملک او در مسیر این جاده قرار داشت. این ملک مربوط به حاج آقا شهاب اشراقی
داماد مرحوم امام بود. ایشان به هیچ عنوان حاضر نبود که مقداري از زمین خود را به ما بفروشد. ما نیز هر چه تلاش می?کردیم
بی?فایده بود. حتی خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم ودرخواست کردیم تا پا در میانی کند. امام هم قضیه را به آقاي اشراقی
گفتند ولی ایشان راضی نشده بود. مدتی از این قضیه گذشت. روزي حاج آقا شهاب دنبال ما فرستادند. وقتی خدمت ایشان رفتیم
گفتند که بروید و هر کجاي زمین را که می?خواهید علامت گذاري کنید تا به شما واگذار کنم. ما در عین حال که خیلی
خوشحال شده بودیم ولی متعجب بودیم که چه شده که ایشان حاضر شده زمین را واگذار کند. به هر حال ما رفتیم و محل عبور
جاده را مشخص کردیم و ایشان آمدند و محل را به ما واگذار کردند. ضمناً ما را براي شام به منزل خود دعوت کردند. شب هنگام
ما قضیه را ازایشان جویا شدیم و از علت آن همه مخالفت و این موافقت سوال کردیم. ایشان ابتدا حاضر نبودند که پاسخ ما را
بدهند ولی پس از اصرار زیاد با حالتی متاثر گفتند که من یک روز عصر به خانه آمدم دیدم فرزندم نقش زمین شده، رنگ او
کبود گردیده و نفس?هاي آخر را می?کشد .نمی دانستم چه کنم و به کجا بروم ،نه دکتري بود، نه وسیله?اي و نه کاري از دست
ما ساخته بود. از خانه بیرون آمدم. رو به مسجد جمکران کردم و به آقا گفتم اگر فرزندم را نجات بدهی از هر کجاي زمین که
بخواهی براي جاده می?دهم. این را گفتم و به داخل خانه برگشتم دیدم فرزندم نشسته و حال او کاملًا خوب است و بقیه ماجرا .
البته چندین مورد دیگر در رابطه با احداث این جاده اتفاق افتاده که الان به طور کامل در خاطرم نیست. خلاصه با همه این
مشکلات ما جاده را احداث کردیم و پس از اتمام آن جشنی ترتیب دادیم و از همه علما از جمله حضرت امام (ره) نیز دعوت
کردیم - البته ایشان به دلایلی تشریف نیاوردند - تا در جشن ما شرکت کرده و راه را افتتاح نمایند. واین جشن به خوبی برگزار شد
و از آن پس بیشتر افرادي که قصد پیاده رفتن به مسجد را دارند از این راه رفت و آمد می?کنند. طبق نقل علماي زیادي از این راه
و راه قبلی به صورت پیاده به مسجد جمکران مشرف شده?اند و کرامات زیادي نیز در این رابطه وجود دارد. از جمله علمایی که از
صفحه 38 از 54
این راهها به مسجد مشرف می?شدند حضرات آیات حائري یزدي، بروجردي، سید محمد تقی خوانساري، اراکی، گلپایگانی،
مرعشی نجفی، امام خمینی، حجت کوه کمره?اي، موسوي زنجانی، فاضل لنکرانی، صافی گلپایگانی، سبحانی، بنی فضل، پایانی،
فاطمی، مجتهدي تهرانی، محسنی ملایري و... هستند که بعضاً به طور مکرر این مسیر را پیاده ،در گرما و سرما طی کرده?اند.
کرامات و حکایات زیادي در باره مسجد جمکران از علما نقل شده که من در اینجا به برخی از آنها اشاره می?کنم: حضرت آیت
الله سید مهدي مرعشی نقل می?کنند که مدتی بود در قم باران نباریده بود و مردم و به خصوص کشاورزان در فشار بودند.
حضرت آیت الله حجت کوه کمره?اي چهل نفر از طلاب را انتخاب نمودند و فرمودند که فردا صبح پیاده، به مسجد جمکران
بروید و بعد از نماز صاحب الزمان (ع) زیارت عاشورا را بخوانید ودعا کنید که با عنایت حضرت ولی عصر (ع) خداوند باران
بفرستد و سپس براي نهار به منزل من بیایید.فردا صبح همه چهل طلبه رفتند و هنگام مراجعت چنان بارانی در گرفت که وقتی به
منزل آیت الله حجت رسیدند لباس?هاي آنها به قدري خیس شده بود که وقتی آن را فشار می?دادي آب جاري می?شدو این از
کرامات آن خضرت بود. حضرت آیت الله فاضل لنکرانی نقل می?فرمایند که: من قبل از آمدن آیت الله بروجردي به قم، خواب
دیدم که در حیاط مسجد جمکران هستم و شیخ طوسی روي منبري نشسته و تمام حیاط پر از طلبه است . وقتی خواب را براي
مرحوم پدرم نقل کردم، فرمودند: تعبیر من این است که شخصیتی به قم خواهد آمد و طلاب در اطراف او جمع شده و حوزه رونق
خواهد گرفت. طولی نکشید که حضرت آیت الله بروجردي به قم تشریف آوردند و ایشان بسیار به شیخ طوسی و آثار او اهمیت
می?دادند. حضرت آیت الله فاضل نقل می?فرمایند که هر وقت براي آیت الله بروجردي مشکلی پیش می?آمد مرحوم پدرم به
ایشان عرض می?کردند که یک قربانی براي مسجد جمکران بفرستید تا رفع مشکل شود. حضرت آیت الله بروجردي قدس سره
می?فرمودند اگر موفق بشوم در قم دو کار انجام خواهم داد. یکی راه مسجد جمکران را باز خواهم کرد، دومی بیمارستانی در شهر
قم بنا خواهم نمود.ایشان می?فرمودند اگر براي من مقدور بود نمازهاي واجب روزانه را در مسجد جمکران ادا می?کردم .
حضرت آیت الله سبحانی از قول امام(ره) نقل می?کردند که پنجشنبه و جمعه?اي بر ما نمی?گذشت مگر اینکه با دوستان جلسه
انسی تشکیل داده و به خارج از قم و بیشتر به سوي جمکران می?رفتیم . از تعداد افرادي که ازاین راه به صورت پیاده رفت و آمد
می?کنند آمار دقیقی در دسترس نیست ولی بنابر شواهد و قرائن هر هفته بیش از هزار نفر از این راه به مسجد جمکران مشرف می
شوند
همسفر با خورشید
مریم ضمانتی یار علی اصغر با عصبانیت از رکاب ماشین پایین پرید و گفت نه گفتم نه .. محمود دست او را گرفت و گفت آرام
باش مرد! جان این همه حاجی را سپردهاند دست من و تو .علی اصغر دستش را از دست محمود بیرون کشید و پشت به محمود کرد
و گفت اولًا جان اینها دست خداست نه دست من ثانیاً... بر گشت و در چشمان محمود خیره شد: تو که شاهد بودي من از تهران
تا مکه دراین جادهها چی کشیدم پشت سر این قافله ماشین خاك خوردم و دم نزدم در بیابانهاي حجاز شن به چشم و دهانم
ریخت چیزي نگفتم امّا در راه برگشت میخواهم جلو باشم . محمود دستی به موهاي غبارآلودش کشید و گفت خاك اینجا هم
صفا دارد که روي سر و صورت ما بنشیند. لج نکن مرد! اگر از قافله ماشینها جدا شویم و اتفاقی برایمان بیفتد، جواب خانواده این
همه را چه میدهی ؟اینها به هزار امید به حج رفتهاند، هنوز زیارت کربلا را در پیش دارند... ساك سفرم را برداشتم و به طرف علی
اصغر و محمود رفتم همه مسافران سوار شده بودند جز مسافران ماشین ما که دور دو راننده تهرانی حلقه زده بودند و هر کسی
چیزي میگفت محمود که مرا دید قدمی جلو گذاشت و گفت حاج اسماعیل تو بزرگ و روحانی این کاروانی تو به این جوان بگو
دست از این کارش بردارد. ما در راه رفتن به مکه با ماشینهاي پلیس حمایت شدیم حالا وقت برگشتن این جوان میخواهد میان بر
صفحه 39 از 54
بزند و از جمع جدا شود. جلوتر رفتم دستی به شانۀ علی اصغر زدم و گفتم ببین جوان من چهارده سفر به مکه رفتهام بار اولم نیست
امّا تو براي اولین بار است که پا به این بیابان میگذاري راه حجاز تا عراق تماماً بیابان و شنزار است جادهها هم همه خاکی هستند و
یک طوفان شن که بیاید زمین و آسمان را به هم میریزد. اگر گم شویم نجاتمان ممکن نیست خیلی مسیر خطرناکی است .
علیاصغر میان هیاهوي حاجیان و رانندهها و بوق ممتد اعلام سوار شدن و امر و نهی پلیس محافظ کاروان سر تکان داد و انگار که
اصلًا حرفهاي مرا نشنیده باشد به طرف ماشین رفت و گفت حاج اسماعیل احترامت واجب است امّا همین که گفتم من تمام
مسیر تهران تا مکه را خاك خوردم در برگشتن به تهران میخواهم جلو باشم آب و گازوئیل هم به قدر کافی داریم محمود هم که
راننده خوبی است کمکم میکند. سوار شوید که برویم و از بقیه جلو بزنیم . منتظر نماند تا من بقیه حرفم را بزنم همسفران ما هم
که همه اولین باري بود که به این سفر آمده بودند، همراهیم نکردند و سوار شدند. شوق رسیدن به کربلا و بعد هم برگشتن به وطن
بر اصرار علیاصغر، مهر تایید زد و وقتی به خود آمدم که دیدم تنها مسافر جا مانده از ماشین هستم اینجا دیگر نمیتوانستم به عنوان
روحانی کاروان حرفی بزنم در این برهوت من هم مسافري بودم که راننده مرا به سفر میبرد. بقیه حاجیان تحت حمایت پلیس سوار
شدند و یک قافله از ماشینهاي حجاج به دنبال هم راه افتاد و علیاصغر در آن شلوغی و ازدحام دور زد و راهش را به سمت بصره
کج کرد تا به قول خودش میانبر بزند و نگاه من از پنجره غبار گرفته ماشین به بیابان پیش رویمان خیره ماند. سیاهی شب
وهمانگیز، بر تمامی دشت سایه انداخته بود و سکوتی سنگین و دلهره آور، فضاي ماشین را پر کرده بود. تا چشم کار میکرد
ظلمت و تاریکی بود ودر عمق نگاه همه نگرانی موج میزد. علیاصغر وحشتزده شده بود و مرتب مسیرش را عوض میکرد. هر
سی چهل کیلومتر که میرفتیم میایستاد، پیاده میشد و در ظلمت شب به دنبال نشانه و نور امیدي میگشت امّا هیچ چیز جز دشت
و خاك و تاریکی نمیدید. ماشین را براي نماز خاموش کرد. همه به من نگاه میکردند و من هیچ حرفی براي گفتن نداشتم
محمود سکوت سنگین فضا را شکست و گفت حاج اسماعیل تو زیاد این راه را آمدهاي تکلیفمان چیست چه باید بکنیم سعی کردم
لحن کلامم بوي شماتت و سرزنش ندهد، گفتم من که گفتم از قافله ماشینها جدا شدن دراین بیابان خیلی خطرناك است دو
شبانه روز است که سرگردان فقط دور خودمان میگردیم علیاصغر پریشان و آشفته از پشت فرمان بلند شد و در راهروي ماشین به
طرف صندلی من آمد و گفت درست ولی حالا تکلیف ما چیست گفتم شاید از روي ستارهها بتوانم بفهمم کجا هستیم . چشمان
نگران علی اصغر درخشید. دستم را گرفت و گفت حاجی پس معطل چی هستی بلند شدم و زیر نگاه همسفرانم که امیدوار شده
بودند از ماشین پیاده شدم کمی از ماشین دور شدم همه منتظر و نگران پیاده شدند. من ستارهها را میشناختم چهارده سفر گذشتن
از بیابانهاي حجاز، مرا با آسمان این سرزمین آشنا کرده بود. علیاصغر در کور سوي نور چراغ ماشین به من خیره شده بود. سرم را
بلند کردم و به آسمان چشم دوختم دستم را گرفت و با التماس گفت حاجی حرفی بزن دستش از وحشت میلرزید. گفتم ما... ما
گم شدیم . محکم با دست به پیشانی اش کوبید و گفت نه .. نه .. گفتم خیلی از مسیر اصلی دور شدیم امشب باید همین جا بمانیم
تا بیش از این در تاریکی دورخودمان نگردیم فردا بعد از نماز صبح راه میافتیم و راه آمده را بر میگردیم . علی اصغر توان حرف
زدن نداشت از من دور شد. محمود نگران جلو آمد: چی شد حاجی گفتم همان که انتظارش را داشتیم .. ما گم شدیم . محمود هم
محکم دو دستش را بر سرش زد و گفت خاك بر سر شدیم حاجی .. بیچاره شدیم حاجی .. چقدر تو اصرار کردي چقدر من گفتم
.. گوش نکرد . دستش را گرفتم و گفتم سرزنش آن جوان حالا دیگر بیفایده است باید به فکر چاره بود. فردا که آفتاب طلوع
کند و ذخیره آب و گازوئیل تمام شود معنی گم شدن در بیابان را میفهمیم .. بیا برویم نمازمان را بخوانیم محمود پریشان از من
دور شد و لحظهاي نگذشت که صداي فریادش در برهوت شب دل همه را فرو ریخت گم شدیم .. ما تو این بیابون گم شدیم ..
همهمه در جمع افتاد. وحشت در صداي همه موج میزد. همه همصدا حرف میزدند و هیچکس نمیتوانست این جمع را آرام
کند. به طرف آنها رفتم و گفتم آرام باشین شما زائران و حاجیان خانه خدا هستید و بعد هم زائر کربلا. خدا بزرگ است به خدا
صفحه 40 از 54
توکل کنید. همه امشب توي ماشین همین جا میخوابیم تا فردا راه آمده را برگردیم . علیاصغر در بیابان از ما دور شده و صداي
هق هق گریهاش در میان هیاهوي حاجیان گم شده بود. تمام شب همه در دلهره و اضطراب بیدار بودند و خواب به چشم هیچکس
نیامد. نماز صبحمان را که خواندیم لقمه نانی که همراه داشتیم خوردیم و راه افتادیم بیابان شن نرم داشت و شب باد، شن را روي
راه آمده ما ریخته بود و اثري از راه نبود. تا چشم کار میکرد شن بود وشن .. تمام روز سرگردان و آشفته زیر آفتاب داغ تابستان
دور خودمان گشتیم به هر سمت که میرفتیم جز بیابان و افق دور دست چیزي نمیدیدیم شب که از راه رسید وحشتمان از شب
قبل بیشتر شده بود. محمود قمقمۀ آب را خم کرد. حتی یک قطره از آن هم توي دهانش نچکید. حاج احمد پیرمرد اهل شاهرود
که کمتر از ما توان تحمل داشت با دیدن قمقمه خالی محمود ناله کرد: ما همین جا میمیریم .. آرزوي دیدن زن و بچهمان به دلمان
میماند. علیاصغر عصبی فریاد زد: بس کن حاجی آیه یأس نخوان حاج رضا که جوان بود و سرپا، بلندتر از علیاصغر فریاد زد:
حق داري سر ما بیچارهها داد بزنی همه ما را به کشتن دادي حاج رسول دست حاج رضا را گرفت و گفت آرام باش پدرجان با داد
و فریاد که به جایی نمیرسیم . محمود بلند شد و گفت حاجی راست میگوید، آرام باشید ببینیم چه خاکی بر سرمان باید بریزیم .
علیاصغر بیقرارتر از قبل محکم روي فرمان کوبید و گفت از کجا میدانستم به این روز سیاه میافتیم ؟ حاج احمد نالید: حاجی
که گفت پیرمرد چهارده سفر مکه رفته راه را میشناسد. به تو گفت گوش نکردي علی اصغر نهیب زد: پیرمرد احترام خودت را
نگه دار. نمک به زخم مون ... آمدم بلند شوم که آرامشان کنم ماشین تکانی خورد و ایستاد. با خاموش شدن صداي ماشین که
نشان میداد گازوئیل هم تمام شده وحشت همه را در بر گرفت تاریکی شب وهم آلودهتر شده بود. همه به هم نگاه کردیم در
عمق نگاه هم ترس از مرگ در بیابان به وحشت و اضطراب شب قبل افزوده شده بود. پیاده شدیم با تیمم نمازمان را خواندیم و
کنار ماشین روي شنها نشستیم کاري از دست هیچکس ساخته نبود. نه یک قطره آب نه یک قطره گازوئیل ، نه یک نشانه و نه
یک راهنما. علیاصغر نگاهش را از همه میدزدید و سعی میکرد جداي از بقیه باشد. وقتی همه سوار بودیم او پیاده میشد و وقتی
براي نماز پیاده میشدیم نمازش را سریع میخواند و سوار میشد. امّا دیگر مهم نبود او باعث این سرگردانی شده بود. همه به
مرگ فکر میکردیم مرگی که به زودي در اثر تشنگی و گرماي روز، آن هم روز تابستان در بیابانهاي حجاز به سراغمان میآمد.
هر چه آفتاب بیشتر روي دشت پهن میشد، بر شدت عطش ما هم افزوده میشد. قمقمهها و ظرفهاي خالی آب هر کدام گوشهاي
روي خاك افتاده بودند و ماشین هم مثل یک تکه آهنپاره بیخاصیت میان بیابان افتاده بود. فقط در پناه سایهاش میتوانستیم از
شدت سوزش پوستمان در زیر آفتاب در امان بمانیم . به نزدیکی ظهر که رسیدیم آنها که مسنتر بودند مثل حاج احمد، بیرمق
افتادند و جوانترها با آخرین قدرت تلاش میکردند تا بیهوش نشوند. رنگ همه به شدت پریده بود. با آخرین رمق سرپا نشستم و
رو به دوستانم گفتم من این بیابانها را میشناسم سه روز است که سرگردانیم نه گذر کسی به این برهوت میافتد و نه کسی از
میان آن قافله ماشینها، متوجه گم شدن ما شده و اگر هم شده باشد هرگز به دنبالمان نمیآیند. چون امیدي به زنده ماندن ما
ندارند. بیایید همه دامان امام زمان ،علیه السلام را بگیریم این را بدانید اگر او به ما جواب ندهد، میمیریم و طعمه حیوانات وحشی
میشویم . همه با سکوت و چشمان خیسف اشک به من خیره شده بودند. دهانم خشک و تلخ شده بود و با نهایت نا امیدي حرف
میزدم بیایید تا قبل از آنکه از تشنگی کاملًا بیهوش شویم هر کدام براي خودمان یک قبر بکنیم اگر افتادیم و دیگر نتوانستیم بلند
شویم حداقل خودمان را به قبرمان برسانیم باد شن را روي ما بریزد و خود به خود مدفون شویم و به چنگ حیوانات وحشی بیابان
نیفتیم . همه به هم نگاه کردند. نمیدانم چرا این حرفها را زدم و این پیشنهاد رادادم یعنی عمداً مرگ دراین بیابان را پذیرفته بودم
نمیدانم هر چه بود، بر زبانم جاري شد و همه در نهایت درماندگی بیهیچ اعتراضی پذیرفتند. شن نرم بود و به راحتی هر کدام به
دست خودمان قبرمان را کندیم نوزده قبر در کنار هم شن دشت از اشک چشمانمان خیس شده بود. صورت بر خاك گذاشته
بودیم و انتظار مرگ را میکشیدیم باد شن را به سر و صورتمان میریخت و لبهاي خشک و ترك خوردهمان مزه خاك میداد.
صفحه 41 از 54
علی اصغر آشفتهتر از بقیه ضجه میزد. عذاب وجدان و پشیمانی از کاري که کرده بود، دردناكتر از عطش و کندن قبر خودش
آزارش میداد. هیچکس حال خودش را نمیفهمید و در بیابان باد صداي گریه و ضجه حاجیان گمشده را با خود به دور دستها
میبرد... قبرها را که حفر کردیم هر کس کنار قبري که براي خودش کنده بود، زانو زد و من روضه خواندم و همه گریه کردیم و
هم صداي با هم مولايمان امام زمان (ع را صدا کردیم یا فارس الحجاز، یا ابا صالح المهدي ادرکنی .. همه در نهایت استیصال
صدایش میکردیم من میان گریه و ناله گفتم فکر کنید چه کار خیري تا به حال براي خدا کردهاید، خدا را به آن کار خیر قسم
بدهید. هر کس حرفی میزد. امّا صداي گریه باعث میشد هیچکس نفهمد دیگري چه میگوید. گفتم بیایید با خدا قرار بگذاریم
اگر از این بیابان نجات پیدا کردیم هر چه را که همراهمان هست در راه خدا ببخشیم و بقیه عمرمان هم اگر کسی حاجتی داشت و
از ما در خواستی کرد، حاجتش را برآورده کنیم . هر کس با حالی که داشت با خدا عهدي میبست کم کم حس کردم تحمل این
همه ضجه و درماندگی را ندارم .به زحمت از جایم بلند شدم و به راه افتادم کمی دورتر از آنها، تپهاي بود که پشت آن باد شن را
کنار زده بود و گودال کوچکی به وجود آمده بود. به آنجا رفتم و در آن گودال زانو زدم فقط دلم میخواست تنها باشم من به
آنها گفته بودم قبر خودشان را بکنند. امّا در آن لحظه از قبري که براي خودم کنده بودم وحشت داشتم و دلم نمیخواست آن را
ببینم به شنهاي داغ بیابان چنگ زدم و ضجه زدم خدایا من دلم نمیخواهد اینجا بمیرم دلم میخواهد به وطنم برگردم خانوادهام را
دو باره ببینم یا امام زمان تو اگر اینجا به داد ما نرسی میخواهی کجا به فریادمان برسی ما که داریم در این آفتاب داغ بیابان از
شدت عطش جان میدهیم تو که فقط ناجی توي کتابها و داستانها نیستی ناجی آدمهایی قدیمی تو فقط امام زمانف شیخ مفید و
مقدس اردبیلی و بحر العلوم که نیستی پس ما چی ما که با ماشین بدون گازوئیل بدون یک قطره آب در این برهوت ماندهایم ..
پس ما چی تو امام ما هم هستی تو فارس الحجازي امام همه شیعیان ... دیگر صدایم بالا نمیآمد. آنچه میگفتم فقط بر دلم
میگذشت زبانم از شدت عطش به کامم چسبیده بود و شن دهانم را تلخ و بد مزه کرده بود صداي ضجه همسفرانم دیگر به گوش
نمیرسید. همه گویی بیحال در قبرهایشان افتاده بودند. آفتاب در نهایت حرارت بر سرمان میتابید و دشت گسترده و بیپایان
بیرحمانه فقط نگاهمان میکرد... در آن لحظه میان گریه و ضجه ناگهان مردي را پیش رویم دیدم که لباس مردم عرب را پوشیده
بود و افسار هفت شتر را در دست داشت دشت آنقدر صاف بود که یک تکه سنگ را در فاصله پنجاه متري میدیدي امّا این مرد
بلند قامت و خوش سیما با این هفت شتر از کجا آمده بود و ناگهان پیش روي من ظاهر شده بود؛ نفهمیدم از خوشحالی از جا
پریدم گریه و زاري به کلی یادم رفت جلو رفتم و صورتش را بوسیدم . و چون دیدم لباس عربی پوشیده به عربی هم سلام و
احوالپرسی کردم فرمود: علیکم السلام و رحمۀ الله و برکاته چهرهاش آنقدر زیبا بود که براي لحظاتی محو زیبایی اش شدم وقتی
دید سکوت کردهام فرمود: راه را گم کردهاید؟ گفتم بله فرمود: من آمدهام راه را به شما نشان دهم . دلم از شادمانی لرزید. گفتم
ممنونیم آقا. بفرمایید. پیش روي ما در انتهاي افق دو کوه بود. با دست به کوهها اشاره کرد و فرمود: مستقیم به طرف این دو کوه
جریه میرسد که مرز » بروید و از وسط آن دو کوه که بگذرید، راه پیدا میشود و طرف چپ جاده را میبینید. این جاده به آبادي
بین حجاز و عراق است از آنجا هم به بصره میرسید و میتوانید به کربلا بروید. هنوز نگفته بودم شما از کجا میدانید که مقصد ما
کربلاست باز به عربی فرمود: نذري هم کردهاید درست نیست بیآنکه بفهمم این مرد عرب که تازه از راه رسیده از کجا میداند ما
در این بیابان چه نذر و عهدي کردهایم فقط پرسیدم :چرا؟ فرمود: آنچه که بین شما هست قیمت کنید و بنویسید، بعد که به وطنتان
برگشتید، معادل آن مقدار را در راه خدا انفاق کنید. الان نذر شما رجحان ندارد و اگر آنچه دارید، در راه خدا بدهید، خودتان
معطل میمانید و باید تکدي کنید و تکدي هم حرام است حالا برو رفقایت را صدا کن که همین الان راه بیفتید که اول مغرب به
جریه برسید... من بدون تعجب و بهت انگار که اصلًا مسئله غریبی نشنیدهام سري تکان دادم و دوستانم را صدا کردم در تمامی »
مدتی که من با آقا حرف میزدم آنها را میدیدم که هنوز گریه میکردند، امّا آنها ما را نمیدیدند وقتی آقا اجازه داد که
صفحه 42 از 54
صدایشان کنم آنها متوجه ما شدند و تازه ما را دیدند. همه از جا بلند شدند و ناباورانه آقا و قافله شترها را نگاه کردند. شادمانی
یک آن جاي اشک و وحشت را در چشمان بهتزدة دوستانم گرفت همه به طرف ما آمدند. دورمان جمع شدند و هر کدام جلو
آمدند و سلام کردند و دست آقا را بوسیدند. آقا به عربی جواب همه را دادند و رو به من فرمود: سوار شوید. شما راه را
میخواستید من راه را به شما گفتم .حالا بروید. حاج محمد جلو آمد و به من گفت ما راه که بیفتیم باز ماشین در شن فرو میرود و
دو باره راه را گم میکنیم الان هر چه همراهمان هست و نذر کردیم که آنها را در راه خدا بدهیم همه را به این مرد عرب میدهیم
تا ما را راهنمایی کند. بعد بقیه آنچه را برایمان میماند در راه خدا میدهیم . آقا حرف حاج محمد را شنید و رو به من فرمود: این
نذر درست نیست . من به فارسی رو به حاج محمد گفتم که اگر شما این نذر را ادا کنید با چه چیزي به کربلا میروید و به ایران بر
میگردید؟ نه آنها و نه من هیچکدام این سوال به ذهنمان نرسید این مرد عرب از کجا میداند ما راهی کربلا و بعد ایران هستیم
حاج محمد گفت حرفی نیست ولی صلاح نیست راه بیفتیم ما گم میشویم . آقا ما را که مردد دید فرمود: من میدانم پولی که
همراهتان هست براي سفرتان کافی است و گرنه من پول هم به شما میدادم من پول لازم ندارم . نفهمیدیم او از کجا مقدار پول ما
و خرج ادامه سفر را می دانست فقط فهمیدیم که نمیتوانیم او را به پول قانع کنیم که تنهایمان نگذارد. من قرآن کوچکی در جیبم
داشتم به دلم گذشت اعراب حجاز، خیلی به قرآن عقیده دارند. این مرد عرب هم که پول قبول نمیکند. قرآن را از جیبم درآوردم
و گفتم آقا من شما را به این قرآن قسم میدهم که ما را تنها نگذارید و به مقصد برسانید. فرمود: حالا که مرا به قرآن قسم دادي
من شما را میرسانم فریاد شادي از همه بلند شد. تمام آن وحشت و اضطراب از بین رفته بود و حضور او چنان آرامشی بر وجود
همه حاکم کرده بود که انگار اصلًا آن همه سختی نکشیده بودند و آماده مردن در قبرهایی که حفر کرده بودند، نبودند. چهرهها
مثل گل شکفت و همه به تکاپو افتادند تا هر چه زودتر سوار شوند و از قبرها دور شویم آقا فرمود: مقصر، علی اصغر است او برود
عقب و محمود پشت فرمان بنشیند. ما هیچکدام از خودمان و از یکدیگر نپرسیدیم او از کجا اسم رانندههاي ما را می ??پینوشت
نگاهی به تشرف حاج شیخ اسماعیل نمازي شاهرودي از علماي کنونی مشهد که در سال 1336 شمسی در بازگشت از حج همراه با
همسفرانش طعم شیرین حضور امام زمان (ع را چشیده است
؟» جورج